اخبار، دستهبندی-نشده
گفتگو با رهام شیراز
گفتگویی با رهام شیراز “رویارویی با عکاسی در دنیای هنر معاصر”
رهام شیراز متولد ۱۳۵۲ فارغالتحصیل کارشناسی گرافیک دانشکده هنرهای زیبای تهران و فارغالتحصیل رشته عکاسی و فرهنگ شهری، مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه گلداسمیتز بریتانیاست. او اکنون بهعنوان مدرس در مراکز دانشگاهی و مؤسسات هنری مشغول به تدریس عملی و نظری عکاسی است. نمایشگاههای رویارویی ۲ در ۵ هفته متوالی از ۱۲ مهرماه در گالری ag در شهر تهران به نمایش درآمده است، نمایشگاهی که خود آن را ۵+۱ به معنی یک کیوریتور و ۵ هنرمند تعبیر میکند. گفتگویی که در ادامه خواهید خواند، گفتگویی در باب عکاسی در فضای هنر معاصر، آموزش و مشقورزی هنری است:
آیا عکاسی بهعنوان یکرشته مستقل در دنیای امروز کارکردی دارد و اگر دارد چه کارکردی است؟
عکاسی دیگر فقط یک سواد است همانطور که ما سواد زبان فارسی را داریم. امروزه داشتن سواد عکاسی اهمیت زیادی دارد زیرا بخش مهمی از زندگی روزمره ما را تشکیل میدهد و حتی جا دارد که از یک مقطعی تحت عنوان سواد بصری آن را به کودکان آموزش بدهیم.
درواقع معادل زبان میشود؟
این همان حرفی است که فرد ریتچین هم در کتاب «پس از عکاسی» دربارهاش صحبت میکند. عکاسی بعد از آنکه سندیتش را در دنیای دیجیتال از دست داد، وارد منطق زبانی شد یعنی همانطور که من الآن به شما خبری بدهم شما به دنبال مأخذ آن خبر میگردید؛ میپرسید که مأخذش کجاست و چقدر صلاحیت دارد، عکاس هم اگر عکسی به من نشان بدهد، من درباره سندیتش سؤال میکنم تا مبادا دستکاری یا فتوشاپ شده باشد. پس همانطور که بیسوادی بصری، مثل بیسوادی زبانی مضر است باسواد بودن هم به معنای خلاق بودن نیست.
شبیه اینکه هر کسی که زبان بداند لزوماً نویسنده نیست؟
بله، خلاق نیست. بلکه ما این سطح را بهعنوان پایه در نظر میگیریم، مواجههای که درک ما در دنیا را کاملتر میکند؛ همانطوری که هر آدمی که زبان یا سواد مادری نداشته باشد مواجهه ضعیفتری با دنیا دارد. اما زمانی که از خلاقیت صحبت میکنیم از فردی صحبت میکنیم که دست به عمل و پرفورمنس هنری بزند، زیرا در غیر این صورت هیچکس متوجه خلاقیت او نخواهد شد. خلاقیت تابع استفاده از رسانه و تولید است. البته داشتن قدرت، مکان و ارائه به مخاطب درست هم بسیار مهم است.
دوره جامع عکاسی - Photography
آن اتفاقی که در دوره ساختارگرایی بهواسطه اهمیت یافتن زبان شکل گرفت، دوباره به شیوهای تازه و به شکل آشتی بین قاب و زبان دوباره بازگشته است. یعنی اگر آن هنر ساختارگرایی که منجر به هنر مفهومی شد، به زبان اهمیت برتر میداد و مؤلف، قاب و حتی رسانه را میکُشت، (مثل کاری که مارسل دوشان با سینک دستشویی کرد و رسانه را از میان برداشت) چیزهایی اهمیت پیدا کردند که دارای فهم زبانی بودند. اکنون این گرایش دوباره با یک قدرت زبانی تازه برگشته است ولی اینجا در همنشینی با رسانه یا بهطور دقیقتر در همنشینی با قدرت عکاسی و نه جدا از آن.
پس الآن بحث سر این است که عکاسی و زبان چه نسبت یا نسبتهایی در دنیای معاصر باهم دارند؟
البته این بحث قدیمی هست. این مسئله برای بارت هم مهم بود ولی انگار که این مفاهیم در دوره معاصر اهمیت بیشتری پیدا کردند. تا پیش از این نوعی بازیبازیِ هنری و نشانه شناسانه بود ولی الآن این موضوع به اصل مساله تبدیل شده است.
شاید به این دلیل که سابقاً زبانشناسان بار این مساله را به عهده میکشیدند اما در حال حاضر هنرمندان نقش مهمتری در این زمینه دارند. جایگاه هنر دوباره دارای اصالتی شده است که حضورش را ضروری میکند. زمانی رازلر کلمات و عکس را همنشین هم میکرد یا مثلاً کسوت راجع به صندلی و زبان و بازنمایی میگفت. اما اینها مقدماتی بودند که ما را به زبان امروزی و اهمیت دوباره به رسانه برسانند.
و از همین جاست که نقش کیوریتور در دنیای معاصر مشخص میشود. به نظر من کیوریتور ماحصل قدرت سوسوری دال زبانی است که از اوایل قرن بیستم اهمیت پیدا کرد و کسی مثل مارسل دوشان بود که به اولین کیوریتورشیپ هنری شکل داد یعنی انگار وقتی پای زبان به وسط میآید، پای قدرت کیوریتور هم به وسط میآید نه بهعنوان یک عامل منسوخی مثل موزهدار یا هنربان یا نمایشگاه گذار. اینجا کیوریتور بهعنوان یک آدم متفکر وارد قضیه میشود.
آیا میشود اینطور گفت که مفهوم هنرمند بهعنوان خالق در حال محدود شدن است و ضرورت بودن کیوریتور ناگزیر است؟
بله اکنون عمل تألیف یا خلق، یک عمل جمعی است. مسئله اصلی من در نمایشگاههای رویارویی این است که من به دنبال پرورش هنرمند_کیوریتور هستم. این افراد صرفاً شاگرد نیستند بلکه ما مشغول کار بر رابطهای هنرمندانه و رابطه زبانی با یکدیگر هستیم.
به نظرم این اتفاق زبانی که کیوریتور را به این جایگاه رساند، برمیگردد به اولین ورودش به دانشگاه یعنی از سال ۱۹۹۲ که رویال کالج یکرشتهای به نام کیوریتورشیپ را ایجاد کرد و این باعث ورود این مفهوم به دانشگاه شد. بنابراین زبان دیگر صرفاً ایده نبود. زبان وارد ایدهپردازی یا فرضیهپردازی شد. یعنی منطق فرضیهپردازیاش در این عرصه اهمیت داشت. همانطور که محیطهای دانشگاهی فرضیه تولید میکردند حالا کیوریتور فرضیه تولید میکرد. از کجا؟ از بستر هنری و نه از بستر ذهنی.
این اتفاقات در حال ایجاد چه تغییراتی در مسیر هنری معاصر هستند؟
من فکر میکنم بحث جمعی بودن مسیر هنری از هر چیزی مهمتر است. پیشتر این شعار داده میشد که مؤلف (در آن جایگاه سنتی) مرده است. اما چیزی که اکنون دارای اهمیت است که خودبهخود ارگانهای قدرت مثل گالری، مثل هنرمند و کسانی که تولید فهم میکنند در حال وصل شدن به یک جمع عمومی هستند.
چه چیزهایی کمبودهای ما را از درک این فضای معاصر تا حدودی پر کند؟
من همیشه سر کلاسهایم مسالهای را مطرح میکنم که آیا میشود بیمشقت به نتیجه رسید یا نه. اگر ما فکر کنیم که میتوانیم مثل مارسل دوشان پای یک سینک توالت ایرانی امضا بکنیم و بعد یک دفعه همه چیز زیرورو بشود، فکر اشتباهی است. درواقع چیزی که ماحصل برگشت ما به دوره مدرنیستی است، همان مشقت ورزی یا تعهد داشتن به قاب است. ما الآن دیگر نمیتوانیم آن قاب را کنار بگذاریم. قاب باید حضور داشته باشد زیرا درگیرانهترین منطق نخبهگرا با دنیای اطرافمان است. این اتفاق وقتی در روندی دو ساله شبیه کاری که با دانشجویانم انجام میدهم، میافتد، سطح سلیقه آنها هم تغییر میکند. مشقت درگیرانه، فرد را در مسیری میاندازد که بخواهد لایه لایه به نتیجه برسد. اینکه آدمها را به سمت مشقت یا بهعبارت بهتر به سمت مشقورزیدن سوق بدهیم، بهترین راهکار این مساله است. من آموزش را به همین خاطر شروع کردم تا بتوانم این لایهها را به دانشجویانم منتقل کنم.
پس میشود گفت چیزی که این کمبودها را پوشش میدهد، بحث آموزش است چون مثلا اکثر افراد تاریخ هنر نمیدانند اما میخواهند اثری نو خلق کنند؟
حتی در سطح دانشگاهی هم همین اتفاق میافتد و حتی لزومش هم احساس نمیشود. من اغلب در کلاسهای ارشد خودم، میبینم که خیلی از این دانشجویان اصلاً از تاریخ آگاهی ندارند و درکی ندارند که چرا باید تاریخ عکاسی را خواند و شناخت. پدیده خیلی عجیبی است. چطور ممکن است کسی وارد رشتهای شود چه پزشکی باشد چه فیزیک و چه عکاسی و شناخت تاریخ برایش لزومی نداشته باشد و با خودش فکر کند که فقط تمرین عملی کافی است.
شما در کلاسهایی که برگزار میکنید چقدر روی این پایهها و اسلوب کار میکنید؟
اصلاً پایههای دوره بر همین اساس از جمله شناخت تاریخ، طراحی شده است. خلاقیت به معنای گذر از تاریخ است. تا وقتی که من تاریخ هنر ندانم فکر میکنم که خلاق هستم ولی بعد متوجه میشوم، ۶۰ سال پیش هم کسی به همین روش کار کرده است. چیزی که من در ۵ جلسه اول سعی در جا انداختن آن دارم این است که نشان دهم که در تاریخ هنر و عکاسی چه اتفاقات مهمی افتاده است و بعد از آن است که دانشجو میداند که این رسانه چگونه بزرگ شده است و به سن امروزی رسیده است.
در کنار این شما روی چه عناوین و موضوعات دیگری تاکید دارید؟
در فضای امروز اگر شما فقط عکاسی عملی بدانید، کارگر دنیای عکاسی و در پایینترین رتبه آن به حساب میآیید. اگر شما نتوانید رشتههای دیگر را به آن وصل کنید مثل آدم باسوادی هستید که زیاد حرف میزند اما خلاقیتی ندارد همانطور که کسی که دوربین دیجیتال دارد و همیشه در حال عکاسی است.
من سه رشته را به عنوان رشتههای مادر در نظر میگیرم که آنها را به عکاسی وصل کنم، یکی از این سه رشته روانکاوی است که با منطقهای فرویدی و لکانی آشنایی حاصل میشود و اغلب هم آدمها از وارد شدن به چنین مباحثی ترس دارند. پس از آن اصول پایه این مباحث را بررسی میکنیم و بعد از آن اصول و مبانی نشانهشناسی پیرس و سوسور و بعد پدیدارشناسی است که به نظرم از همه دشوارتر است اما وقتی دانشجویان وارد این مبحث میشوند دیگر به راحتی از آن دل نمیکنند. در واقع سه رشته روانکاوی، نشانهشناسی و فلسفه پدیدارشناسی در این کلاس به هم پیوند میخورند. بسیاری از جمله مایکل پین در کتاب لکان، دریدا، کریستوا معتقد است که این سه رشته بعد از نشانهشناسی سوسوری بسیار به هم نزدیک شدند و در این کتاب قرابتهای این حوزهها بررسی شده است.
در واقع شما به فهم هنر از طریق علوم انسانی دست میزنید؟
من پایم را فراتر میگذارم و میگویم فهم هنر با هر رشتهای، همانطور که آنیش کاپور از مجسمهسازی و فیزیک استفاده میکند یا دمین هرس از زیستشناسی و مجسمهسازی بهره میگیرد، اینجا هم این قابلیت وجود دارد که از هر رشتهای برای درک هنر استفاده کرد.
ولی بهرحال بیشتر بار درک هنر را رشتههای علوم انسانی به دوش میکشند؟
درست است ولی چرا این اتفاق میافتد زیرا نزدیکترین حلقهها به هنر، فلسفه و علوم انسانی هستنند.
اصولاً هنر معاصر از تئوری بیش از عمل الهام میپذیرد.
چیزی که شما تئوری نام میگذارید من نام زبان به آن میدهم. در حال حاضر عمل تصویری یا بصری از زبان استفاده بیشتری میبرد.
به همین دلیل است که بدون درک نظریههای معاصر، یا نظریههای زبانی، درک درستی از هنر معاصر حاصل نمیشود؟
بله دقیقاً همین طور است یعنی جنس زبان است که مفاهیم را میسازد و بین ما مشترک است و این نکته بسیار مهمی است، چرا اهمیت دارد؟ زیرا زبان همان منطقه درک جمعی ماست که در نقش کیوریتور هم اهمیت زیادی پیدا میکند. به نظر من اگر کسی ایدهای به نظرش برسد، اصلاً خلاق نیست زیرا ایده میتواند به ذهن هر کسی برسد. آن چیزی که اهمیت دارد، فرآیند پرداخت ایده است و گرنه زبان که بین ما مشترک است.
دوره جامع عکاسی - Photography
اگر بخواهیم تفکیک بکنیم، کلاس چند سطح دارد. شاید تا الان بیشتر درباره درک اثر هنری معاصر صحبت میکردیم اما الان وارد مساله خلق شدهایم. کلاس کیوریتورشیپ عکاسی چقدر وارد فضای عملی عکاسی میشود؟
کاملاً عملی است. این کلاس شبیه همان کلاسی است که من در دانشگاه و سایر آموزشگاهها دارم اما در این کلاس تمرکز روی کیوریتورشیب است و بهطور کلی ماحصل کارهای کلاسی هیچگاه نظری نیست بلکه عملی است.
همزمان با مطالعات نظری، فرآیندهای عملی کلید میخورند بهطوری که بعد از ۱۰ الی ۱۲ جلسه، دانشجو میفهمد که در ابتدای یک کار عملی قرار گرفته است و یاد میگیرد که چگونه نظریهپردازی را به کار عملی وصل کند. کار از عمل عکاسانه شروع میشود و پروژهای کلید میخورد و مفاهیم نظری باعث میشود که عکاسی به واسطه خود عکاسی بسط و گسترش پیدا نکند.
برداشت عمومی از کیورتیورشیب این است که ما مجموعی از کارهای چند نفر را گردآوری میکنیم در این دوره کیوریتورشیب دقیقاً به چه معناست؟
در این دوره دانشجو میتواند در پی کار فردی یا مجموعهای از کارهای چند نفر باشد. شبیه همان کاری که من در نمایشگاههای رویارویی انجام میدهم ولی از یک جایی بهبعد کیوریتور یک فرد نیست، یک مفهوم است. یک عکاس هم میتواند کیوریتور کار خودش باشد و دیوارههای کار خودش را به مفاهیم زبانی توسعه دهد. حتی ممکن است از عکسهای آماده استفاده کند و عکسی تولید نکند.
در این کلاس اصول نوشتن مقالات هم گفته میشود. انواع مقاله از جگله مقالات آکادمیک و حتی نوشتن جمله و پاراگراف. اینکه چطور از فرضیه و فرضیهپردازی برای نوشتن استیتمنت استفاده کنیم و فقط احساسی ننویسیم. بنابراین کسی که شروع به نوشتن استیتمنت میکند با فرضیه و فرضیهپردازی شروع میکند و همان قدر که پروژه عملی وقت میبرد، کیوریت کردن و استیتمنتنویس هم وقت میبرد چون استیتمنت اینجا ما دیگر با عمل صرف سروکار نداریم و ورای آن عمل میکنیم.