آنلاین
نگاهي به تاريخ و پيرامون عكاسی – قسمت دوم
در مقاله قبل مروری داشتیم به تاریخ عکاسی از دیروز تا امروز و چگونگی اختراع این پدیده را توضیح دادیم. در این قسمت به شرح جزئیات آن و چگونگی پیوندش با نقاشی خواهیم پرداخت.
اصول ابتدائي عكاسي بر كدامين اركان بنا شده است ؟
لوئي ژاك مانده داگر و ژوزف نيسه فورنيپس مخترعين ثبت پايدار تصوير براي سرآغاز عكاسي در يك رديف قرار ميگيرند و مجموع دست يافته هاي ايشان بر سه محور اساسي مبتني ميباشند:
اتاقك تاريك، نور و مواد حساس به نور
اصول اتاقك تاريك و كارايي آن همانطور كه گفته شد از مدت ها پيش شناخته شده بود و با استفاده از ديگر اركان عكاسي براي ثبت اين تصوير وارونه و منعكس شده از روزنه اتاقك تاريك، عكس به صورت امروزي به وجود آمد.
نور همان نور مرئي است كه گاهي بر اثر تابش بر برخي از مواد تاثير ميگذارد و آنان را دچار تغيير رنگ ميكند اما در برخي ديگر از روشهاي عكاسي از ساير طيف هاي نور كه با چشم قابل مشاهده نيستند براي تاثير بر مواد حساس به نور استفاده ميشود.
مواد حساس به نور يكي ديگر از پايه هاي نظام عكاسي مي باشد كه بدون وجود آنها عكاسان قادر به ثبت تصوير نميشوند . اين دستاورد كه چندين سال قبل تر توسط توماس وج وود ( پسر يك سفالگر معروف انگليسي ) مورد مطالعه و آزمايش قرارگرفته بود اما ناكام مانده بود ، توسط نيپس براي اولين بار ثابت شد ، اين ماده يك نوع قير طبيعي كه موميا نيز نام دارد ، بود ؛ او اين ماده را در برابر تابش خورشيد قرار داد تا سخت و محكم شود سپس آن را در مايع اسطوخودوس ( حلالي كه در تهيه روغن جلا نيز به كار مي رود ) حل كرد و آنرا روي يك صفحه فلزي ماليد ، صفحه آغشته به اين ماده را روبروي اتاقك تاريك خود قرار داد و پس از آن صفحه نور ديده را با روغن اسطوخودوس شست ، تصوير مقابل ديوار كه منظره اي با شيرواني و سقف خانه ها بود براين صفحه نقش بست ، اين نوردهي به مدت 8 ساعت طول كشيد تا اولين عكس جهان را ثبت كند .
دوره جامع عکاسی - Photography
اما روش داگر متفاوت بود او از ماده حساس ديگري به نام يدور نقره استفاده مي كرد ، داگر پي برده بودكه هيپو سولفيت سديم ( تيوسولفات سديم ) ميتواند تركيبات حساس به نور نقره را پس از نور خوردن ثابت كند او در اين روش يك طرف صفحه مسي را آب نقره مي داد و صيقلي ميكرد و آن را براي حساس كردن روي ظرفي كه حاوي بلورهاي يد بود قرار ميداد ، از ذرات يد بخار برمي خاست با نقره تركيب مي شد و يدور نقره را كه نسبت به نور حساس است به وجود مي آورد . او اين صفحه را در دوربين به مدت 8 دقيقه در معرض نوردهي قرار ميداد و تصويري را كه از عدسي دوربين بر آن ميتابيد را ضبط ميكرد ، اين تصوير پنهاني كه باچشم ديده نمي شد تاثيرات شيميايي را در بر داشت و براي ظاهر كردن آن داگر طرف نقره اي آن را در جعبه اي حاوي جيوه داغ قرار مي داد ، بخار جيوه روي ذرات نورديده نقره عمل ميكرد و هرقسمت از صفحه كه نور ديده بود آلياژي را تشكيل ميداد ، اين آلياژ تابناك و براق بود كه قسمت هاي روشن تصوير را نمايان مي ساخت ؛ اما در قسمت هايي كه نور نخورده بودند آلياژ جيوه و نقره پديد نمي آمد و ذرات يدور نقره باقيمانده در محلول هيپوسولفيت سديم حل ميشد و فلز خالي بر جا ميماند كه به رنگ سياه بود و قسمتهاي تيره عكس را ميساخت. ( شيوه داگرئوتيپ )
اما شيوه عكاسي به صورت امروزين ، اولين بار توسط ويليام هنري فوكس تالبوت 1800-1877 به وجود آمد ، اين شيوه كه تنها سه هفته پس از اعلام روش داگر ابداع شد عكاسي منفي – مثبت بود . روش امولسيون مرطوب با پي بردن به خواص كولوديون به وجود آمد ، اما صفحه آغشته شده به اين مواد با نيترات نقره پس از 5 الي 10 دقيقه نوردهي ، و پس از خشك شدن از بين ميرفت ؛او براي حل اين مشكل از روشي ديگر استفاده كرد.
مردي انگليسي تبار به نام ريچارد ليكس مادوكس 1816 – 1902 كاوشگر و دانشمندي بود كه با روش امولسيون خشك ( ژلاتين و برومور نقره ) تركيبي را فراهم آورده بود كه پس از ماليدن آن بر روي شيشه ، نوردهي و پس از خشك شدن ماهيت خود را حفظ ميكرد ؛ كاربرد صفحه شيشه اي به دليل سنگيني و صدمه پذيري منسوخ شد و به جاي آن كاغذ و ماده شفاف حامل ماده حساس براي عكاسي استفاده شد.
عكاسي چگونه با نقاشي ميپيوندد و خود چگونه به يكي از شاخه هاي هنر مبدل ميگردد؟
اختراع عكاسي و روند كاربرد آن در هنر منجر به ايجاد چه چالش هايي در اصول طراحي ميشود؟
از ديرباز ، علاقه به ثبت مكانيكي تصوير وجود داشت و همانطور كه گفته شد در اين عرصه ، تلاش هاي قابل توجهي توسط دانشمندان ، مخترعان و هنرمندان صورت گرفت ؛ اما از تاريخ سرآغاز اختراع عكاسي ( داگرئوتيپ-1839 ) ، و ثبت طبيعت پيرامون ، عكاسي براي هنر اهميت ويژه پيدا كرد زيرا امكان تهيه پيشطرح هاي دقيق از طبيعت را فراهم ميكرد و از سوي ديگر كار مقلدان ظواهر طبيعت را بي اعتبار و خالي از انگيزه نشان ميداد .
عكاسي هم ميتوانست اطلاعات بصري وسيعي در اختيار هنرمند قرار دهد و هم وسيله جديد بازنمايي براي هنرمنداني بود كه علاقه به خلق فضاهاي خيالپردازانه داشتند .
براي نمايش جلوه حركت در منظره سازي ، تلاطم امواج دريا ، فضاهاي مه آلود در آسمان و جنگل , عكاسي بر آثار دُبي ني ( نقاش فرانسوي و منظره ساز مكتب باربيزن – 1817-1878 ) و كرو ( منظره ساز برجسته فرانسوي ، شاگرد پوسن 1796- 1875 ) ،تاثيري نتيجه بخش داشت و ساير امپرسيونيست ها ( براي انتقال پويش و حركات انبوه رهگذران در خيابان ها ) از جلوه هاي عكس بهره ميگرفتند.
توليد و كارايي روز افزون دوربين هاي عكاسي و علاقه عمومي به كار عكاس ، نشست هاي طولاني مدت و تغيير وضع فيگور ، براي طراحي از مدل زنده ، آنرا بدون بهره و خسته كننده جلوه ميداد، زيرا با گرفتن چند عكس ميشد به سرعت از شباهت با چهره اطمينان حاصل كرد ، و به روند شكلگيري تك چهره ها سرعت ميبخشيد ، از سويي ديگر رفته رفته مينياتور سازي و كشيدن پرتره هاي بزرگ اندازه منسوخ ميگشت و از اهميتش كاسته ميشد .
عكاسي با دنياي ناتوراليسم و رئاليسم قرابت داشت و در اوايل همسو و مددرسان مينمود ، عده اي از نقاشان همچون كوربه (نقاش برجسته و شخصيت پرنفوذ دنياي سده نوزدهم و رهبر جنبش رئاليسم ) و دلاكروا ( رسام ، چاپگر ، منتقد و نقاش برجسته مكتب رومانتيسيسم فرانسوي ) از عكاسي براي مطالعه ي پيكرهاي برهنه آرماني كمك ميگرفتند اما همواره تاكيد داشتند كه بايد همواره با احتياط عمل كرد.
اين انقلاب بزرگ و ارتباط آن با هنرهاي تجسمي عكاسان را قانع نميكرد كه تنها در خدمت هنرمندان باشند و اين اشتياق را در وجود داشتند كه به عنوان عضوي مجزا در ميان رشته هاي هنري قرار بگيرند و استقلال يابند ، بسياري از عكاساني كه در آن زمان ميزيستند و در نقاشي و مجسمه سازي فعاليت ميكردند ، دوربين را يك ( وسيله هنري ) براي نشان دادن ديدگاه خود در ثبت تصوير ميدانستند.
در سال 1859 سالن بخشي از نمايشگاه را دراختيار آثار عكاسان قرار داد و چون اسلوبهاي عكس گونه نيز در نقاشي رواج يافته بود ، بودلر ( شاعر و منتقد فرانسوي و صاحب ديوان گلهاي رنج ) عكاسي را ( خصم مهلك هنر ) ناميد.
در سال 1862 ، از سوي دربار فرانسه ، عكاسي در زمره هنرها قرار گرفت و در برابر اين تصميم هنرمنداني چون انگر و پيروان طراحي آكادميك زبان به انتقاد گشودند ؛ آنها عكاسي را عامل از بين بردن طراحي خوب ميدانستند و اظهار داشتند كه عكاسي را نميتوان با آثاري مقايسه كرد كه محصول و ثمره عقل و مطالعه در هنر طراحي محسوب ميشوند.
دستيابي آسان به ابزارآلات متنوع عكاسي و انجام گرفتن ثبت عكس ، بدون دانستن دانش خاصي ، مرز بين صاحبان انديشه در هنر و عكسبگيران عادي را كمرنگ جلوه ميداد ،گسترش صنعت عكاسي ، عكاسان و حتي نقاشان را نگران ميكرد زيرا هزينه توليد يك عكس در مقايسه با يك باسمه خوب نيز چندان بالا نبود و با كثرت توليد دوربين و لوازم آن سهولت بيشتري براي يك فرد بي تجربه و بي ذوق به وجود مي آورد ، آثار بسياري از نقاشان كه سالها وقت صرف مطالعه و تمرين هنر ميكردند جذابيت عكس هاي منتشر شده را نمي يافتند.
شيوع تب عكاسي در سال 1862 باعث آن شد كه تنها 105 ميليون عكس در بريتانيا گرفته شود و اين سلسله عواملي كه به پيدايش عكاسي هنري و تجربي انجاميد منجر به گرايش هاي سبك پست امپرسيونيسم در نقاشي شد . توليد كلان و همگاني تصوير در سراسر دنيا مكتب هاي ناتوراليستي و رئاليستي را بي فايده نشان مي داد و آن را زير سوال ميبرد هنر نقاشي و طراحي ناب آكادميك منزلت خودرا از دست ميداد و اين براي نقاشان صاحب انديشه و هنرمنداني كه در هنر در جستجوي خرد و پيامد بودند خطرآفرين جلوه داده ميشد .
انقلابي كه صنعت عكاسي در هنر ايجاد كرد خاستگاهي شد براي هنر مدرن سده بيستم ، هنري كه با دفرمه كردن سوژه ها ، خلاقيت در نوع رنگ گذاري ، كاربست متفاوت خط و نقطه و رنگ ، تركيب بندي هاي گاه افراطي گاه تفريطي ، پرداختن به تغيير زاويه ديد بر اشيا و طبيعت و گرايش بر جنبه هاي روانشناختي فيگور و ابعاد تاثير ذهن بر محيط يا برعكس ، از ذات نقاشي و اصول اوليه آن دفاع ميكردند ، خاصيت نقاشي را بسي ژرف تر و پرمايه تر مينمودند و جادوي ترسيم و رنگ گذاري را پرقدرت تر جلوه ميدادند.
در آغاز پيدايش عكاسي و كشمكش هايي كه بين عكس و نقاشي پيش مي آمد قبل از آنكه عكس رنگي بوجود آيد بسياري از منتقدان نقاشي را ناتوان از بيان صحت و دقت همچون عكس مي دانستند و از سويي ديگر نقاشان را تشويق به استفاده از رنگ هاي موضعي در خلق جلوه هاي جوي براي مقابله با اين حريف تازه به ميدان آمده ميكردند.
اما در سال 1863 و با نمايش چند عكس رنگي در سالن مردودين ، خطر تهديد كننده و نزديك عكاسي بيشتر نمايان گشت و نقاشان را بر آن داشت تا با خلق تضاد آشكارا در ايجاد فضاهاي امپرسيونيستي نسبت با ديگر نقاشي هاي مرسوم و با به كارگيري قلمزني آزاد و رنگسايه هاي خلاقانه راهي جديد را بيابند تا هنر نقاشي و اهداف آنرا نجات دهند و همه اين موارد پيشرفت فزاينده صنعت عكاسي را نشان ميداد.
رواج عكس ها فوري با ويژگي تركيب بندي مخصوص به خود در نقاشي هاي ادگار دُگا ( نقاش ، رسام و چاپگر فرانسوي 1834-1917) تاثيربسياري گذاشت و اورا در زمره نقاشان با تركيب بندي هاي نوآور براي هنر معاصر به شمار آورد .
خلق عكس هاي سلسله وار و مراحل بينابيني حركات انسان و حيوان بر آثار فوتوريست ها ، بالا ، سوريني و بوتچوني تاثيري فزاينده گذارد .مجسمه هاي بوتچوني ( مجسمه ساز نومايه و نقاش و نظريه پرداز ايتاليائي 1882-1916 ) با الهام از اين تكنيك در عكاسي ساخته و پرداخته ميشدند.
بوتچوني
عكاسي نادرستي بازنمايي هاي قراردادي و كاستي هاي ديد آدمي را بيش از پيش نمايان ميساخت و اين امر براي نقاشاني چون ايكينز ( نقاش و عكاس آمريكائي و از پيشگامان جنبش رئاليست 1844-1916 ) و اتين ماره اجتناب ناپذير جلوه مي نمود و نقاشاني چون ماسل دوشان را بي توجه به اين موضوع نشان نميداد.
ارتباط عكاسي با ساير هنرها در يك زمينه وسيعي از تقابلات تاثيرها و نو اوري هاي فني و تغيير اسلوب هاي تصوير آفريني ، نياز به بررسي فراوان دارد ، در دو دهه آخر سده نوزدهم كه مقارن با خلق سينماتوگرافي نيز بود نقطه عطفي در هنرهاي بصري نيز پيش آمد ، عكاسان هيچ گاه خودرا از جريان هاي هنري كنار نكشيدند و با ايجاد زباني در بيان ، عكاسي را همچون ابزاري خردمندانه براي تفسير جهان آغاز كردند ، عكاسان تجسم عيني دنياي طبيعي را وانهاده بودند و از راه هاي مختلف با خيالپردازانه ترين نقاشان هماورد مي شدند.
در سده هاي نوزدهم و بيستم ميلادي عكاساني چون استي گليتس ، اشتايخن ، دماچي ، استرند و لانگ ، و ساير عكاسان حرفه اي با آثارشان نشان دادند كه عكاسي چقدر مي تواند خلاقانه باشد و دادائيست ها و سورئاليست ها با استفاده از قدرت ذاتي و وصف خاص عكس ، اين مهم را با آثارشان به جهان نشان دادند.
دوره جامع عکاسی - Photography
ماكس ارنست ( نقاش و پيكره ساز سورئاليست مطرح آلماني 1891-1976 ) با استفاده از عكس و ساخت و پرداخت موضوع هاي خود به شيوه عكاسي منطق تصويري خاصي به عدم تجانس اشياء ميداد.
فوتوگرام هاي بينظير دادائيست ها همچون من ري ، تسارا و شويترس براي نشان دادن دگرساني اشياي واقعي ، به مدد سايه روشن كاري عكاسي قوت ميافت و هنرمندان مدرسه بوهوس پيوند نزديكتري ميان عكاسي و ساير هنرها برقرار مي كردند.
عكاس داراي هويت مستقل با ديدگاه مخصوص به خود ميشد و تاثير اين صنعت دوران ساز به همه جهان نشر پيدا ميكرد.
در ميانه سده نوزدهم فن عكاسي به ايران راه مي يابد به دستور ناصرالدين شاه قاجار رضا عكاسباشي اولين عكاسخانه را در دربار به راه مي اندازد .
دوربين هائي كه به عنوان هدايا از دربار روس و انگلستان وارد ايران شدند تنها پس از 5 سال از ابداع داگرئوتيپ 1839 به ايران راه پيدا كردند.