اخبار
دومین نشست نمایش و تحلیل فیلم مستند در گالری موسسه فرهنگی هنری ایده برگزار شد
«من به خیابان می روم تا خیابان با من حرف بزند»
دومین نشست نمایش و تحلیل فیلم مستند با حضور علاقه مندان در گالری موسسه فرهنگی هنری ایده برگزار شد.
مستند«بیل کانینگهام» عکاس مد نیویورک تایمز، بیوگرافی است از او که به واسطه عکاسی خیابانی به عکاس کاندید شهرت پیدا کرد. او در سال 1929 در ایالات متحده متولد شد و در سال ۲۰۱۶ از دنیا رفت.
امید شلمان، تحلیلگر فیلم در این نشست در خصوص کانیگهام اظهار داشت: او در خانه ای زندگی می کرد که توسط چایکفسکی افتتاح شده بود و برای ساکنان خود نقش یک استودیو را داشت. جایی که راه ورود به آن سخت و نیازمند کار بسیار بود. او فردی ایرلندی بود و در خانواده ای کاتولیک متولد شد. خانواده ای که راه تادیب فرزند خود را در تنبیه بدنی می دید.کانینگهام از سن 19 سالگی کار خود را در بخش تبلیغات فروشگاهی در بوستون آغاز کرد. این فروشگاه در سال ۱۸۹۷ تاسیس و با قدمت۱۰۳ سال در سال ۲۰۰۰ورشکست شد. وی پس از آن شروع به ساختن کلاه می کند و مخاطبینش افراد مهم و مشهور و فروشگاه او به فروشگاه مهمی تبدیل شده بود. مساله مهم و تاثیرگذار درکار بیل ساخت کلاه در دوره ای بود که در آمریکا کلاه از مد رفته بود. بعد از آن وارد روزنامه شیکاگو تریبون و در بخش فشن مشغول به کار می شود. این روزنامه در مقطعی به عنوان بزرگترین روزنامه جهان محسوب می شد؛ اولین نسخه آن در سال ۱۸۴۷منتشر شد و در ۱۹۹۷ تیراژ آن به۹۳۰/۴۴۸ نسخه هم رسید.
آموزش کیوریتوری و گالری داری - پروژه محور
شلمان این فیلم را بی ارزش خواند؛ زیرا به گفته او شخصیت اصلی از آن چه در پلان های فیلم دیده می شود مهمتر است. پلان هایی بسیار تکراری که او را فردی دارای بلاهت نشان می دهد. وی در ادامه، گرایش سیاسی کانینگهام را تعیینکنندهتر دانست و گفت: وقتی در آمریکا از روزنامه صحبت می کنیم نقش گرایش سیاسی درآن را نمی توان نادیده گرفت، و اگر فردی بخواهد در روزنامه مشغول به کار شود قطعا باید با گرایش سیاسی آن روزنامه همسو باشد. روزنامه شیکاگو تریبون علیه دموکرات ها بود و طبق تعریف خود به نفع احزاب آزادی خواه و آزادی طلب کار می کرد. بعد از آن بیل در روزنامه نیویورک تایمز که از سال ۱۸۵۱ به عنوان منبع ملی و معروفترین روزنامه دموکرات ها محسوب می شود صفحه مهمی را در اختیار می گیرد. حال نکته قابل توجه در گرایش سیاسی او در این مساله بروز می کند، که بنا به فعالیت در روزنامه حزب آزادی خواه باید از ورودش به نیویورک تایمز ممانعت به عمل می آمد، اما چنین نشد و در هر دو روزنامه بسیار موفق عمل کرد. همچنین باید گفت مهمترین عامل ورود او به نیویورک تایمز عکسی بودکه از خانم «گرتا لوویسا گوستافسون» ستاره سرشناس سوئدی سینمای هالیوود گرفت.
امید شلمان در ادامه تحلیل نگرش کانینگهام گفت: باید اشاره کنم که ایدئولوژی، سوژه و شاکله می سازد. به عنوان مثال، ما یکسری مفاهیم داریم، مانند صندلی که در تمام دنیا یک معنی را می دهد، اما در ایدئولوژی صندلی های مختلف به یک تعریف می رسند. به همین خاطر می گوئیم ایدئو لوژی شاکله ساز و سوژه ساز است. یعنی سوژه عکاس را می سازد، سوژه معلم را می سازد. اکنون کانینگهام که ایدئولوژی را قبول ندارد در میان دو سیاست مورد قبول واقع شده و چگونه قبول کردن او تبدیل به مساله ای مهم می شود.
وی به نوع عکاسی ویلیام اشاره می کند و او را عکاس خیابانی می داند که بی هوا عکس های خود را شکار می کرد. همچنین در انتخاب سبک عکاسی کانیگهام به نوع پوشش او که همیشه لباس کارگری برتن دارد تاکید کرد. او فردی است که پوشیدن لباس را به خوبی می دانست، اما انتخاب این سبک را به عنوان یک آیکون در نظر گرفته بود، به این دلیل که مردم نیویورک افراد اجتماعی نبودند، آنچنان که در قسمتی از فیلم می بینیم که هنگام عکاسی از دو دختر، مورد اهانت آنها قرار می گیرد. به همین منظور او با ساختن چنین آیکونی از خود سعی دارد تا همه به شخصیتش عادت کرده و او را به عنوان یک عکاس خیابانی که عکس ها را در روزنامه های شیکاگو و نیویورک تایمز چاپ می کند، بشناسند.
این استاد عکاسی در ادامه گفت: در این مستند سعی شده تا از کانینگهام فردی ساده لوح بسازند با اینکه او بسیار باهوش است. زیرا دارای مساله بود. او در قسمتی از فیلم اشاره می کند که یکشنبه ها به کلیسا می رود و در آنجا از کودکی کلاه افراد علی الخصوص زنان توجه او را بیشتر جلب می کرد. و این شد مساله کانیگهام و توانست آن را به مساله ای اجتماعی تبدیل کند. و می توان گفت، ساختن چنین مساله ای یعنی پدیدار شدن عنصری مازاد ایدئولوژی در نیویورک. عنصری که رادیکال نبود و میانه رفتار می کرد و تکنیکی که در این مساله از آن استفاده می کرد به نوعی نقد صنعت پوشاک بود.
دوره جامع عکاسی - Photography
در ادامه نشست این مستند، ویلیام به عنوان فردی معرفی شد که لباس پوشیدن را نوعی بیان شخصی می دانست، و پول را به عنوان تنها علت تفاوت بین افراد تعریف می کرد. همچنین تاکید شد که او را نباید با پاپاراتزی ها یکی کرد ،یعنی آنهایی که فقط از افراد مشهور عکس می گیرند، زیرا کانینگهام از افراد عادی عکس می گرفت. در ادامه به مسئله اصلی در این فیلم اشاره شد و آن اینکه که چطور تن را به یک ابزار تبدیل کرده و انسان توسط آن حرف خود را می زند. هم چنین نقطه قوت ویلیام این اصل است که با ایدئولوژی به صورت رسمی در نیفتاده و به صورت متعادل در میانه راه ایستاده است.
در تحلیل سبک عکس های کانینگهام این نکته اضافه شد که او هیچ وقت عکس ظالمانه یعنی عکسی که باعث رسوایی شود،نگرفته است. به کل کاراکتر کانینگهام به خاطر نوع پوشش و رنگ آبی لباس بسیار صمیمی و با او به خوبی می توان احساس صمیمیت کرد و همیشه سعی می کند که دوستی ها را حفظ کند.
امید شلمان به عنوان یک فارغ التحصیل گرافیک، به داشتن مساله به عنوان امری در پیشرفت کاری این عکاس مطرح اشاره کرد و گفت: افراد در هنر باید مسئله داشته باشند و به آن مسئله بپردازند. حتی یک مسئله کوچک مانند اینکه چرا من می روم کلیسا و به کلاه زن ها توجه می کنم، خود می تواند ابعاد سیاسی و اجتماعی پیدا کرده و به مساله ای اجتماعی تبدیل شود. این است که هنر را از آن تعریف افتضاح جهان شمول که هنرمند را فردی احساسی عاطفی و موجودی ظریف می داند، جدا می کند. بنا بر این من این را رد می کنم و هنر را به کل عقلانی می دانم. همچنین در تعریف هنرمند باید بگویم که بخشی از جامعه روشنفکری هر کشور و هر ملتی را تشکیل می دهند. هنر کاری کاملا عقلانی است و می شود گفت نگاه کردن به مسئله در ایدئولوژی حاکم کاملاً با عقل اتفاق می افتد و هنر تاثیرگذاری آن روی عاطفه و احساس مخاطب، البته نه به طور تمام و کمال است. هنر برای هنرمند وسیله است به عنوان میانجی برای ورود به عقل مخاطب خود. و باید اشاره کنم یکی دیگر از ابعاد هنرمند بودن شناخت تناقض ها است. مساله ای که خود کانینگهام آن را برای خود درک کرده و به رسمیت می شناسد. بنابر این هنرمند وقتی می خواهد به سراغ مسئله برود باید تناقض را به رسمیت بشناسد.ما تنها تناقضی که به صورت طبیعی به رسمیت می شناسیم تولد و مرگ است، اما اگر بین این دو زیست بیولوژیکی داشته باشیم و ناخودآگاه زندگی کنیم به محض اینکه تصمیم می گیریم خود آگاه زندگی کنیم در این لحظه تناقضها به رسمیت شناخته می شوند و بهترین کیفیت زندگی از بین این تناقض ها بیرون کشیده می شود. و این همان کاری است که کانینگهام در عکس های خود کرده است.
این استاد عکاس در ادامه کانینگهام را بر اساس سبک زندگی اش فردی مسئول می دانست، زیرا توانست در صنعت مد آمریکا تاثیر بگذارد. هم چنین خلاف آنچه در این فیلم نشان داده شده بسیار آدم موثری در سیاست آمریکا و حامی آزادی همجنسگراها بوده است . آن هم در آمریکایی که به شدت مذهبی و سنتی است و تنها بخش هایی از آمریکا آزادی طلب هستند. و مهمترین عکاس ووداستاک است رویدادی که هپی های آمریکا و جوانها دور یکدیگر جمع می شوند و درباره عشق و صلح با یکدیگرصحبت می کند.
در نتیجه این نشست کانینگهام به عنوان یک عکاس پیشرو و روشنفکر شناخته شد. زیرا کسی بود که نسبت به وضعیت فرهنگی دچار مسئله بود و قصد داشت آن را اصلاح کند. او همچنین یک عکاس با اصول و روش سیاسی دموکراتیک و پوپولیستی بود و از نظر او لباس چیزی است که مردم با باطن خود ست کرده و با آن بیانگری می کنند. در اینجا باید اشاره کنم بیانگری کمی با حرف متفاوت است یعنی چیزی که به زبان نمی آید و در استعاره و تصویر و ادا و اشاره و یا باطن آن را ابراز می کنند.او فشن را روش بیانگری می دانست و برایش بسیار اهمیت داشت خلاف آن چه ایدئولوژی می گوید را نشان دهد.