آنلاین
نقد و تحليل عكس
اگر بخواهيم تصوير بالا را بررسي و تحلیل كنيم ، چگونه از روش ها و نظريه هاي زيبايي شناسي بهره ميگيريم ؟
در تصوير بالا كه روايت داستاني را مي نمايد ، دو يا سه بخش مشخص ديده مي شوند . در سمت راست هفت ملاح ديده مي شوند كه در حال به دريا انداختن يك كرجي مي باشند و در سمت چپ زني كه در حال شير دادن و در آغوش گرفتن فرزندان است كه با نگاهي خونسرد به آنان خيره شده است .
در ميانه تصوير زني سياهپوش در حال سوگواري ديده مي شود كه دو بخش تصوير را به هم مرتبط ساخته است .
افراد حاضر در اين نقاشي در ساحلي با سنگ هاي تيره و آسماني گرفته و غمبار در سه بخش تركيب شده اند . از لحاظ فرمي ما سه مثلث را مي بينيم كه هريك به نمادي از جنگ ، اعتراض يا فرار بدل شده اند و داستان را پرشور مي نمايد.
اين اثر با خطوط مستقيم ، واضح و منظم كه ويژگي برجسته كلاسيكگرايان است نقاشي شده و به طراحي دقيق خطي اشاره دارد . آرمان گرايي ، سادگي و عظمت كه از ويژگي هاي موضوعات تاريخي است در اين تصوير حس مي شود .
آيا ماتمزدگي زني كه در ميانه تصوير است و جمجمه ي يك حيوان كه پيش پايش در كنار سنگ سياه افتاده است خبر از پيامي ناگوار مي دهند ؟
آيا زني كه مريم وار يك ، تنديس ترحمي مي نمايد تا با او مهرورزي كنيم؟ آيا فرزندان در حالتي ملتمسانه به مادر آويخته اند و در حال نجوا مي باشند ؟
آيا نگاه خيره مادر به فرزندانش سرسختانه و خونسرد مي نمايد ؟
آيا فرار ملاحان در كنار آرامش زني كه مهرورزي به فرزندان مي كند و زني كه سياهپوش و سوگوار است ، داراي تناقضي است كه بايد آن را كشف كرد؟
آيا آب كه نماد طهارت و بيگناهي است در اينجا به منظور خاصي به كار رفته است و يا نشانه اي از تلاش و كوشش و يا برپا شدن سيلي است كه هنوز واقع نشده ؟
آيا پرندگاني كه در دورست ديده مي شوند نمادي از پرواز روح و يا زندگي معنوي دور افتاده را القا مي كنند ؟
در انجيل ، يوحناي لاهوتي در مكاشفات خود به هفت كليسا اشاره كرده است ، هفت روح ، هفت مهر ، و هفت صورت و برده اي كه كه با هفت شاخ ، هفت چشم و هفت پياله و بلا ديده شده اند كه در حضور خدايان ايستاده اند ، هفت گناه اصلي در كنار هفت افتخار يا توبه ، اعتقادي است كه كاتوليك ها به آن باور داشتند .
اين هفت ملاح نمايانگر كدامين تعبير از عدد هفت مي باشند كه در تصوير در حال تقلا هستند ؟ آيا بادبان كشتي كه ناايستا و ناپايدار تصوير شده است ، پايان سفر را نافرجام نشان مي دهد ؟
در نقاشي هاي كلاسيك ، جمجمه نماد قطعيت مرگ است و اين جمجمه به طور غير مستقيم ، مظهري از ميرايي را در كنار لذت هاي دنيوي بازنمود مي كند ؛ و به نوعي پيش پاي زن سياهپوش تصوير شده است تا ما را در آخر داستان غافلگير سازد .
لباس سرخ رنگ زن كه كودكان را با آن احاطه كرده است خبر از ميل و اشتياق به عشق و قدرت و اعلان خطر مي نمايد كه سايه هاي آن سرخي پارچه را تيره تر مي نمايد . آيا اين خبر از خشمي عظيم را مي نمايد كه كودكان را هدف گرفته ؟
اين نقاشي توسط انسلم فوئرباخ در ميانه سده هجدهم خلق شده است . فوئرباخ مجذوب نئوكلاسيسيم بود ، وارتباطي تنگاتنگ با رمانتيكگرايان و رئاليست ها برقرار كرده بود. او در اين نقاشي از رسم رمانتيك گرايان عدول مي كند و صحنه ي اوج تراژدي را نشان نمي دهد .
مدئا زني گرجي در اسطوره هاي يونان است ، دختر آئيتس پادشاه كولخيس و ايدويا، نوه هليوس ايزد خورشيد. او عاشق ياسون پهلوان نامدار يوناني ميشود و از او صاحب دو فرزند به نام هاي مرمروس و فرس مي شود .
ياسون در جست جوي پشم زرين به كولخيس مي آيد و مدئا عاشق او مي شود . مدئا زني جادوگر بود كه به ياسون براي به دست آوردن سلطنت از جانب پدركمك ميكند .
بعدها ياسون به او خيانت مي كند و هنگامي كه توسط آرگونوت ها ، (ملاحان يوناني) در جستجوي پشم زرين بود ، عاشق زني ديگر مي شود ، مدئا از شدت خشم و حسد و براي انتقام فرزندان او را مي كشد و با نگهداري جسد كودكان ياسون ، او را آزار مي دهد . بعدها ياسون در حال سفر با كشتي توسط ضربه ميله آهني كشتي ( كه در نقاشي مورب ، و ناايستا نشان داده شده ) به سرش جان خود را از دست مي دهد و مدئا با ايگيوس پادشاه پير آتن ازدواج مي كند .
فوئر باخ در اين نقاشي لحظه سربريدن فرزندان را نشان نميدهد و لحظات قبل از اوج تراژدي را به تصوير مي كشد . كودكاني كه مدئا آنان را مي كشد در آغوشش هستند و دايه ي ماتمزده مصيبت را قبل از وقوع احساس مي كند .
فوئرباخ در اين نقاشي آرامشي حقيقتا شكوهمند و تلخ را به تصوير در مي آورد.
نگاه به اسطوره هاي يونان چگونه انديشه هاي سياسي اجتماعي را در بر دارد ؟
در سده ي نوزدهم هنوز تاثيرات نئوكلاسيسم و دوره روشنگري و پيدايش نگاه دوباره به هنر و ادبيات يونان باستان در ميان هنرمندان و حاميان هنر اين عصر ديده مي شود . ديدگاه دوباره به نقش روايت تاريخ و اسطوره ها در مضامين نقاشي و ادبي هنوز درجريان است . دوره اي كه مدرنيست ها و امپرسيونيست ها به دنبال كشف دوباره نگاه به پيرامون و تصوير آن به سبكي جدا از روسوم متداول بودند ، كوربه و دلاكروا و هنرمنداني چون فوئر باخ ، طبيعت گرايي و داده هاي نئو كلاسيسم داويد و انگاره هاي رومانتيكگرايان علاقه نشان مي دادند و آنان را همچنان در مضامين و محتواي كارشان به كار مي بردند .
از نگاه ماركسيستي كه مقدم بر جنبه ي فمنيستي مي باشد و نقش سياسي و اقتصادي كه عمده ي آثار هنري آن عصر را در بر مي گيرد ، تصوير ملاحان در ساحل مي تواند ما را به ياد كشتي بردگان ترنر و رپين بيندازد . انگيزه هاي سياسي و انزجار نسبت به تجارت برده كه روش ماركسيست آن را قرائت مي كرد از واكنش هايي است كه طبيعتگرايان اين زمره از هنرمندان چون فوئرباخ آن را ناديده نمي گرفتند.
پرداختن به مضامين اسطوره اي يا الهي ، امتيازي الهي و اجتماعي محسوب مي شود كه از نگاه ماركسيستي ، متمولان و يا به اعتقاد برشت تنها گرگ ها توان خريد اين نوع نقاشي ها را دارند و رسالت اخلاقي نقاشي كه انتقال پيام است از بين مي رود.
هنر از هيچ ملت و دولتي تغذيه نمي كند و غايت نهايي خويش است . دنياي فوئرباخ و تمدن يونان فراتر از دنياي زيسته ي اوست و از نگاه پسا استعماري نمي توان براي دنياي ذهني هنرمند و موضوعاتي كه به آن مي پردازد حدودي معين كرد .
كليه افراد جامعه نقش در ساخت بافت فرهنگي دارند و خواهان بودن جو حاكم بر جامعه و جهان فوئر باخ و هنرمنداني كه در اين حوزه كار مي كردند و مصرف فرهنگي مردم ، آن ها را به كشيدن و بازنمايي اين اساطير سوق ميدهد . آيا او تسخير استعمار فرهنگي فراتر از مرز خود شده است ؟
فوئر باخ علاقه شديد به علم و تاريخ دارد و از ديدگاه روانشناختي يا مطالعات فرهنگي ، لايه هاي آن را مي توان در محيط آموزش و پرورش اود ديد . پدر و عموي فوئرباخ هردو باستانشناس مهم المان بوده اند انتخاب مضامين تاريخي روايي براي آثارش از اي سويه نيز جهت مي گيرد .
از نگاه فمنيستي چگونه زنان در اين نقاشي فوئرباخ سنجيده مي شوند ؟
ايده مبتني بر جنبش فمنيسم بر اين نكته اشاره دارد كه ماهيت جنسي ، عنصري اساسي و مهم است .
از ديدگاه يكي از لايه هاي فمنيستي ، نقش زنان در هنر همواره مورد تبعيض قرار مي گيرد و پيوسته به شكلي منفي و منفعل ديده مي شوند . زن نقاشي شده به ابژه نگاه خيره مرد يعني سوژه فعال بدل مي شود .
اومانيست ها يا انسانگرايان كلاسيسك ، بيشترين توجه را به زنان در اروپاي غربي داشته اند . و الهه گاني كه خونخوار يا مقدس بوده اند نقش مهم سياسي اجتماعي در دوران خود ايفا ميكردند .
پرداختن به شخصيت زن منفي – مدئا – كه اميالش يا سركوب شده اند و يا اشباع نشده اند و جنايتي هولناك را انجام ميدهد آيا از نقش نا مانوس خيانت پيشه ي ياسن كه او را جريحه دار كرده است ، گناهكارتر نشان مي دهد و او را مقصر اصلي قلمداد مي كند ؟
دايه ي سوگوار از ادامه ماجرا با خبر است اما با رنگ خاكستري تيره با آن كه در ميانه تصوير نقش بسته ، كمرنگ ، منفل و بي اثر پديدار شده . اما فوئر باخ ، مدئا را در اوج جنايت و يا لحظه ي تلخ پس از آن نمايش نميدهد و تصور ما را از مهر مادري و فرزند پروري به هم نمي ريزد . اينكه چرا مادري ساحره به فرزندان خود نيز رحم نمي كند يك عقده ي فراوجودي مي نمايد كه لايه هاي آن تعابير گوناگوني در بر دارد.