ناتوراليسم و رئاليسم ، انقلاب دوگانه هنری سده نوزدهم

Naturalism-and-realism-min_49_11zon

ناتوراليسم و رئاليسم به عنوان روش هاي هنري ، تاريخي ديرينه دارند ، چنانكه كلاسي سيسم و رومانتيسم نيز به عصر جديد محدود نمي شوند .

تاكنون اصطلاح طبيعتگرايي يا واقعگرايي را بر هنري اطلاق كرده ايم كه مي كوشد جهان و زندگي را به صورت ( واقعي ) و در شرايط زمان و مكان معين بنماياند . ما ، همچنين وجه تمايز طبيعتگرايي از واقعگرايي را در چگونگي برخورد هنرمند با واقعيت دانسته ايم : هنرمند طبيعتگرا از دخل و تصرف در واقعيت مي پرهيزد ؛ حال آنكه هنرمند واقعگرا با شناسايي و تفسير واقعيت بر آن است كه آن را تغيير داده و واقعيت جديدي را ارائه كند . ولي از آنجا كه طبيعتگرايي و واقعگرايي ريشه در باورهاي مشترك دارند ، و نيز از آن رو كه در بسياري موارد اسلوب هاي مشابهي را براي بازنمايي واقعيت به كار مي بندند ، غالبا به يكديگر مشتبه مي شوند .

در شرايط اجتماعي و فرهنگي سده  نوزدهم ، ناتوراليسم و رئاليسم به مثابه ي جنبشي نو عليه رومانتيسم و كلا هر نوع آرمانگرايي در هنر قد علم مي كنند ، و مفهومي خاصتر مي يابند .

در واقع اين جنبش پس از آنكه هدف ها و اصول خود را خاصتر مي كند ، نام رئاليسم به خود مي گيرد ، اما چندي بعد ، نظير همان مفاهيم فكري و هنري ، تحت عنوان ناتوراليسم ناميده مي شود .

naturalism-min_3_11zon

ترادف معنايي ناتوراليسم و رئاليسم چيست و در ادبيات چگونه نمود پيدا مي كند ؟

ترادف معاني طبيعتگرايي و واقعگرايي عمدتا ناشي از اين است كه نقد ادبي و هنري سده ي نوزدهم ، به طرزي دلخواه اين دو اصطلاح را بر جاي هم مي نشاند .

واژه ي ناتوراليسم از سال 1862براي نخستين بار توسط ژول آنتوان كاستانياري ، منتقد فرانسوي، جايگزين واژه ي رئاليسم شد . مقصود وي از اين نامگذاري تاكيد بيشتر بر عينيت و پژواك هاي فعاليت هاي علوم طبيعي بود .حتي با اينكه برخي از منتقدان اين دو را يكي مي انگارند ، با اينحال ناتوراليسم و رئاليسم سده ي نوزدهم متفاوت از يكديگرند ، گرچه به كلي مستقل از هم نيستند . ناتوراليست ها و رئاليست ها از ذهنيگرايي و وهمپردازي در هنر مخالف اند و از اسطوره و افسانه و موضوع هاي خيالي گريزان اند ؛ هر دو به علوم طبيعي گرايش دارند و روش هاي علمي را در توصيف هنري واقعيت ها به كار مي برند .

اما رئاليسم – بر خلاف ناتوراليسم – رونگاري از طبيعت را جايز نمي شمارد و براي كنش هاي ذهني هنرمند در برابر جهان و زندگي اهميت قائل است ؛ و از اينرو قابليت آن را دارد كه به شيوه ها و اسلوب هاي بازنمايي متنوعي دست يابد .

دوره مبانی هنرهای تجسمی

دوره مبانی هنرهای تجسمی

در عرصه ي ادبيات سده ي نوزدهم ، ناتوراليسم حتي چارچوبه محدودتري را پذيرفت و به آموزه اي مشخص بدل شد . اميل زولا نقش اساسي در تبيين خاص ناتوراليسم ايفا كرد . (( … زولا در محيط خاص سياسي و اقتصادي اواخر دوران امپراتوري دوم ( ناپلئون سوم )  تجربه هاي فراواني اندوخته ، و در جريان آرزوها و تمايلات نسل خود ( يعني جواناني كه در سال 1860 بيست ساله بودند ) قرار گرفته بود و بيشتر از همه ي آن ها توانسته بود اين تمايلات را با جديت و اعتقاد به صورت تئوري بيان كند .

به طوريكه ناتوراليسم او پيوسته نشانه هايي از يك انقلاب دوگانه ( سياسي و اقتصادي ) و نيز يك تحول ذهني را كه خاص سال هاي 1860-1864 بود در خود داشت و از اين بابت با ناتوراليسم ( ديگران ) متفاوت بود .

ناتوراليسم چگونه ( ابزار قرن ) براي اميل زولا مي شود ؟

ناتوراليسم درمان بيماري قرن

زولا ناتوراليسم خود را بر پژوهش هاي علمي و نظريات فلسفي معاصرش بنا كرده بود ، و از آن نوعي ( ابزار قرن ) ساخته بود .

ايپپوليت تِن در 1862 نوشته بود : ( نسل ما مانند نسل هاي سابق دچار ( بيماري قرن ) شده بود … تاكنون درباره ي قضاوتمان درباره ي انسان ، الهامبخشان و شاعران را به عنوان اساتيد خود برگزيده ايم و مانند آنان برخي از روياهاي جالب مخيله مان و تلقينات مقاومت ناپذير قلبمان را جايگزين حقيقت مي سازيم .

naturalism1-min_4_11zon

ما به تعصب پيشگويي هاي مذهبي و به نادرستي پيشگويي هاي ادبي اعتقاد پيدا كرده ايم ، بالاخره علم دارد نزديك مي شود و به انسان نزديك مي شود ، در اين كاربرد علم و در اين ادراك اشياء هنري تازه ، اخلاقي تازه ، سياستي تازه و آييني تازه هست و امروزه بر ماست كه به جستجوي آنها برخيزيم .)

زولا همين انديشه ي تِن را در تدوين اصول ناتوراليسم خود به كار بست ، و مكتبي را بنا نهاد كه حدودا از 1880 تا 1890 بر ادبيات اروپا تسلط يافت و اثراتش تا اوايل سده ي بيستم نيز باقي ماند . ولي ناتوراليسم در عرصه ي هنرهاي تجسمي نه فقط به يك مكتب منسجم مترقي بدل نمي شود ، بلكه به تدريج تا حد جرياني صورتگرا ( فُرماليست ) نزول مي كند و در كنار هنر آكادميك قرار مي گيرد .

رئاليسم چگونه محكي براي تمايز هنر سنتگرا و نوگرا مي شود ؟ آيا رئاليسم ، همچون آيينه اي ، واقعيت رقت بار زندگي مردمان را نمايش مي داد ؟

رئاليسم در نقاشي همچون بديل هنري در برابر رومانتيسم ، از ميانه ي سده ي نوزدهم قدعلم كرد ؛ اما راه آن از پيشتر هموار شده بود . كانستابل در منظره هاي خود نگرش تازه اي به طبيعت را پيش نهاده بود ؛ دُميه با طرح هايش نقد اجتماعي سياسي را رايج كرده بود ، ميّه كار و زندگي روستاييان را موضوع اصلي پرده هايش قرار داده بود ؛ گروه منظره سازان باربيزون دست به تجربه هاي نقاشي ( هواي آزاد )زده بودند . همه ي اينها جهاننگري آرماني در نقاشي را زير سئوال مي بردند ، همانطور كه مجموعه ي عظيم ( كمدي انساني ) بالزاك و رمان هاي اجتماعي استاندال در ادبيات چنين كرده بودند .

naturalism3-min_6_11zon

naturalism4-min_7_11zon

شانفُلري 1821-1889 ، نويسنده و منتقد فرانسوي ، در سال 1843 نام و نخستين اصول رئاليسم را طرح كرد . كوربه از سال 1848 تا 1850 مبارزه اي پيگير را براي به كرسي نشاندن رئاليسم به پيش برد . كوربه هدف هنرش را ( تفسير منش ها ، آداب و رسوم ، انگاره ها و منظره هاي معاصر ) و خود را يك رئاليست ،يعني دوست صادق حقيقت واقعي تعريف كرده بود . رئاليسم از ديدگاه او مسئله اي مربوط به موضوع و مضمون هنر – و نه صرفا يك شگرد فني – بود . اينكه تا چه حد ديدگاه كوربه با ديدگاه ناتوراليستي نزديك بود ، بحث ديگري است .

كوربه بدين لحاظ كه به نمايش صحنه هاي روزمره و توصيف زندگي مردم عادي تمايل داشت ، و از آنرو كه در برابر سياست و فرهنگ حاكم موضعگيري مي كرد ، به هيچ وجه مقبول منتقدان محافظه كار نبود . بنابراين نظريه ي رئاليستي اي كه با آثار وي شكل گرفت ، نمي توانست مورد تاييد چنين منتقداني باشد . اما همين ها واقعنمايي عكاسي وار را به ويژه اگر به موضوع هاي سنتي مي پرداخت ، كاملا مي پذيرفتند .

naturalism5-min_1_11zon

شانفُلري به مناسبت نمايش يكي از آثار كوربه تحت عنوان مراسم تدفين در اُرنان گفته بود : از اين پس ، منتقدان بايد بر له يا عليه رئاليسم تصميم بگيرند . پس از اين ، صف آرايي موافقان و مخالفان رئاليسم بارزتر شد . سال 1850 ، نقطه عطفي در جنبش جديد بود كه گسترش فزاينده ي آن را در پي داشت .

از آنرو كه بخشي از هنر رئاليستي همسويي خود را با انديشه هاي جامعه گرايانه اعلام كرده بود ، موافقت يا مخالفت با آن از محدوده ي زيبايي شناسي تجاوز كرد و معناي سياسي و اجتماعي به خود گرفت . بدينسان رئاليسم به منزله ي محكي شد براي تمايز هنر مترقي و نوگرا از هنر محافظه كار و سنتگرا .

naturalism6-min_2_11zon

آيا مفهوم رئاليسم كه از عينيت بر مي خيزد مي تواند  از ذهنيتگرايي هم فراتر رود ؟

اما از آنجا كه نظريه ي رئاليستي هنر در آن زمان هنوز از انسجام كافي برخوردار نبود ، هر نوع هنر عينگرا – ولو غير رئاليستي – نيز مي توانست زير نام رئاليسم جاي گيرد .

غالبا تشابه ظاهري اسلوب ها و شگردهاي فني ، تفاوت مضموني آثار را تحت تاثيير قرار مي داد ، و واقعنمايي و واقعگرايي و طبيعتگرايي به عنوان نمودهايي از يك شيوه ي هنري معرفي مي شدند . اينگونه برخورد – كه هنوز هم رايج است – معناي رئاليسم را به يك شيوه يا اسلوب يا اسلوب خاص محدود مي كند . حال آنكه رئاليسم به مثابه ي يك روش هنري ، دستكم دربرگيرنده ي سبك هاي گوناگون از سده ي پانزدهم تا كنون بوده است .

البته هر يك از اين اصطلاحات ، صرف نظر از مخدوش شدن معنيشان ، شيوه هاي مختلف بازنمايي واقعيت را بيان مي كنند . در هنر نيمه ي دوم سده ي نوزدهم با طيفي وسيع از اين شيوه ها روبرو هستيم كه هنر خلاق و مقلد در دوقطب آن قرار گرفته اند . در هر حال هنرمند از اين لحاظ كه نمي تواند واقعييت خارجي را بي كم و كاست از نو بسازد دچار محدوديتي است .

به سخن ديگر ، نقاش – حتي اگر كاملا هم واقعنما باشد – خود جهان را بازسازي نمي كند ، بلكه فقط ادراك هاي بصريش از جهان را نقش مي زند ، و ادراكات او به دنياي خصوصي اش تعلق دارند .

مطالعه بیشتر ⇐ مفاهیم رئالیستی امروزه چه مضامینی را در بر می گیرد ؟

بنابراين واقعيت فروضي كه نقاش ( واقعنما ) خواستار فراچنگ آوردنش است ، ( واقعا ) فقط ذهنيت گريزناپذير خود اوست . محدوديت عملي و نظري هنر ميانه ي سده ي نوزدهم از عدم توجه به اين نكته ناشي مي شد ؛ كه البته مانه و امپرسيونيست ها توانستند از آن فراتر روند .

ادوارد مانه هنرمندي بود كه رئاليسم را به امپرسيونيسم انتقال و داد و محوري ترين هنرمندي بود كه جلوه هاي مدرن شهري را نقاشي مي كرد .

رئاليسم امروز خود را به عادت هاي ديد ما – كه عمدتا به وسيله ي هنر گذشته و عكاسي شكل گرفته اند – مقيد نمي كند . اين هنر ( مي تواند از محدوديت هايش سود جويد ، يك جنبه ي واقعيت را انتخاب كند و در داخل حدود مصنوعيش آن جنبه را وحدتي بخشد ، چنانكه بتوانيم حقيقت آن را خيلي روشن تر از آنچه در خود زندگي تشخيص مي دهيم بازشناسيم ؛ و از اين طريق عادت نگرش خود را وسعت و عمق بخشيم .

ديدن و اعتماد به نگرش خود ، زماني به ما مدد مي رساند كه درس واقعيت و حقيقت هر آن چه را كه روح احساس مي كند ، به ديدگانمان آموخته باشيم و در عين حال به عنوان بهترين آموزگار از آن بياموزيم .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ورود | ثبت نام
شماره موبایل یا پست الکترونیک خود را وارد کنید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
کد تایید برای شماره موبایل شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد تا دیگر
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
درخواست بازیابی رمز عبور
لطفاً پست الکترونیک یا موبایل خود را وارد نمایید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
کد تایید برای شماره موبایل شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد تا دیگر
ایمیل بازیابی ارسال شد!
لطفاً به صندوق الکترونیکی خود مراجعه کرده و بر روی لینک ارسال شده کلیک نمایید.
تغییر رمز عبور
یک رمز عبور برای اکانت خود تنظیم کنید
تغییر رمز با موفقیت انجام شد