مقالات
آشنایی با فلسفه هنر
فلسفه هنر، مطالعه ماهیت هنر، از جمله مفاهیمی مانند تفسیر، بازنمایی و بیان و فرم را در بر میگیرد. فلسفه هنر، همچنین ارتباط نزدیکی با زیبایی شناسی، مطالعه فلسفی زیبایی و غیره دارد.
ویژگیهای منحصر به فرد فلسفه هنر
فلسفه هنر از نقد هنری که به تحلیل و ارزیابی آثار هنری خاص می پردازد متمایز است. فعالیت انتقادی ممکن است در درجه اول تاریخی باشد، مانند زمانی که یک سخنرانی در مورد کنوانسیون های تئاتر الیزابتی به منظور توضیح برخی از ابزارهای مورد استفاده در نمایشنامه های ویلیام شکسپیر ارائه می شود. یا ممکن است اساساً تحلیلی باشد، مانند زمانی که قطعه خاصی از شعر به عناصر آن تفکیک می شود و معنا یا مفهوم آن در رابطه با قطعات دیگر و سایر اشعار در سنت توضیح داده می شود. یا ممکن است در درجه اول ارزشیابی باشد، مانند زمانی که دلایلی برای گفتن اینکه اثر هنری مورد نظر خوب است یا بد، یا بهتر یا بدتر از دیگری است، ارائه می شود. گاهی اوقات این یک اثر هنری نیست، بلکه یک کلاس کامل از آثار در یک سبک یا ژانر خاص (مانند اشعار شبانی یا موسیقی باروک) است که توضیح داده می شود، و گاهی اوقات این هنر کل یک دوره است (مانند رمانتیک). اما در هر مورد، هدف نقد هنری دستیابی به درک یا لذت بیشتر از اثر (یا طبقات آثار) هنری است و بیانات آن برای رسیدن به این هدف طراحی شده است.
آزمون موفقیت نقد هنری با یک فرد معین این است: آیا این مقاله یا کتاب نقد هنری درک یا قدردانی فرد از اثر هنری مورد نظر را افزایش داده یا افزایش می دهد؟ نقد هنری به ویژه برای کارهای هنری که بیش از حد معمول دشوار هستند مفید است و اغلب ضروری است، به طوری که افرادی که قبلاً با هنرمند یا ژانر یا دوره آشنایی ندارند، اگر به حال خود رها شوند، قادر به درک کافی یا لذت بردن از اثر نیستند.
وظایف فیلسوف هنر
وظیفه فیلسوف هنر اساسیتر از وظیفه منتقد هنر است، زیرا گفتههای منتقد پاسخی به پرسشهای فیلسوف هنر را پیشفرض میگیرد. منتقد می گوید که یک اثر موسیقی بیانگر است، اما فیلسوف هنر می پرسد که منظور از بیان یک اثر هنری چیست و چگونه تشخیص می دهد که آیا آن اثر هنری است؟ پیش فرض منتقدان در گفتار و نوشتن درباره هنر این است که با مفاهیم روشنی سروکار دارند که دستیابی به آن وظیفه فیلسوف هنر است.
وظیفه فیلسوف هنر بالا بردن درک و درک آثار هنری نیست، بلکه ایجاد مبانی مفهومی برای منتقد با بررسی مفاهیم اساسی است که زیربنای فعالیت های منتقدان است و آنها را قادر می سازد تا به طور قابل فهم تر صحبت کنند و بنویسند. هنرها و با رسیدن به نتایج واقعی در مورد هنر، ارزش زیبایی شناختی، بیان و سایر مفاهیمی که منتقدان به کار می برند. توجه فیلسوفان هنر به چه چیزی معطوف می شود؟ «هنر» پاسخ آماده است، اما هنر چیست و چه چیزی آن را از همه چیز متمایز می کند؟ نظریه پردازانی که تلاش کرده اند به این سوال پاسخ دهند بسیارند و پاسخ های آنها بسیار متفاوت است. اما یک ویژگی وجود دارد که تقریباً همه آنها مشترک هستند: یک اثر هنری یک چیز ساخته شده توسط انسان است، یک مصنوع که از یک شی در طبیعت متمایز می شود.
غروب خورشید ممکن است زیبا باشد، اما یک اثر هنری نیست. یک قطعه چوب ممکن است ویژگی های زیبایی شناسی داشته باشد، اما یک اثر هنری نیست زیرا توسط انسان ساخته نشده است. از طرف دیگر، تکه چوبی که تراشیده شده است تا شبیه به چوب رانده شود، شیئی از طبیعت نیست، بلکه از هنر است، حتی اگر ظاهر این دو دقیقاً یکسان باشد. این تمایز در قرن بیستم توسط هنرمندانی به چالش کشیده شد که اعلام کردند اشیاء آثار هنری هستند، زیرا درک هنرمند از آنها به عنوان چنین آثاری باعث می شود که آنها را چنین کنند، حتی اگر اشیاء ساخته دست بشر نباشند و ساخته نشده باشند. به هر نحوی (به استثنای نمایشگاه) از حالت طبیعی خود تغییر یافته است.
با این وجود، طبق ساده ترین و گسترده ترین تعریف، هنر هر چیزی است که ساخته دست بشر باشد. در محدوده این تعریف، نه تنها نقاشیها و مجسمهها، بلکه ساختمانها، مبلمان، اتومبیلها، شهرها و زبالهدانیها همگی آثار هنری هستند: هر تغییری که فعالیتهای انسانی بر چهره طبیعت ایجاد کرده است، هنر است، چه خوب و چه خوب. بد، زیبا یا زشت، مفید یا مخرب. کاربرد معمولی این اصطلاح به وضوح گسترده تر است. هنگامی که از آثار هنری در زندگی روزمره صحبت می شود، هدف این است که محدوده بسیار محدودتری از اشیاء را نشان دهد؛ یعنی آنهایی که از نظر زیبایی شناختی به آنها پاسخ داده شده است.
در میان چیزهایی که در این محدوده محدودتر قرار دارند، تمایزی، اگرچه دقیق نیست، بین هنر زیبا و مفید قائل شده است. هنرهای زیبا شامل آن دسته از آثاری است که برای ایجاد پاسخی زیباشناختی طراحی شده اند یا (بدون توجه به طرح) به عنوان اشیایی برای قدردانی زیباشناختی عمل می کنند (مانند نقاشی ها، مجسمه ها، شعرها، ترکیبات موسیقی) آن چیزهای ساخته شده توسط انسان که به خاطر خود از آنها لذت می برند. به جای اینکه وسیله ای برای چیز دیگری باشد. هنر مفید هم بعد زیباییشناختی و هم جنبه کاربردی دارد: خودروها، لیوانهای شیشهای، سبدهای بافته شده، چراغهای رومیزی، و انبوهی از اشیاء دست ساز یا ساخته شده دیگر در درجه اول عملکرد مفیدی دارند و برای این منظور ساخته شدهاند، اما بعد زیباییشناختی نیز دارند.
می توان از آنها به عنوان اشیاء زیبایی لذت برد، به طوری که مردم اغلب به دلایل زیبایی شناختی، حتی بیشتر از دلایل مکانیکی (که ممکن است چیزی از آن ندانند) یک مارک خودرو را به جای دیگری خریداری کنند. یک مورد مرزی معماری است: بسیاری از ساختمانها اشیای مفیدی هستند که عملکرد زیباییشناختی آنها حاشیهای است، و ساختمانهای دیگر عمدتاً اشیای زیبایی هستند که کاربرد آنها اتفاقی است یا دیگر وجود ندارد (معابد یونانی زمانی مکانهای عبادت بودند، اما امروزه ارزش آنها وجود دارد. کاملاً زیبایی شناختی است).
آزمون در عمل این نیست که سازندگان آنها چگونه مورد نظر بوده اند، بلکه نحوه عملکرد آنها در تجربه امروزی است. به عنوان مثال، بسیاری از آثار بزرگ نقاشی و مجسمهسازی برای تجلیل از یک خدا خلق شدهاند و تا آنجا که میتوان مشخص کرد، برای یک هدف زیباشناختی (که صرفاً در تأمل در آنها به خاطر خودشان لذت میبرند) خلق شدهاند. البته باید اضافه کرد که بسیاری از هنرمندان بدون شک به ارضای قابلیتهای زیباییشناختی خود در خلق آثارشان توجه داشتند، زیرا به عنوان هنرمند به شدت کمالگرا بودند، اما در زمان خود رشتهای به عنوان زیباییشناسی وجود نداشت که بتوانند در آن آثار خود را بیان کنند. اهداف؛ در هر صورت، آنها با تولید آثاری که ارزش تأمل و تأمل به خاطر خودشان را داشتند، «برای جلال بیشتر خدا» خلق کنند.
معنای هنر
این معنای زیباییشناختی کلمه هنر، چه در مورد هنرهای زیبا و چه در هنرهای مفید، بیشتر مورد استفاده اکثر منتقدان و فیلسوفان هنر امروزی است. با این حال، دو مفهوم دیگر از هنر وجود دارد که هنوز محدودتر هستند، و برای جلوگیری از سردرگمی، باید به استفاده از آنها توجه کرد: (1) گاهی اوقات اصطلاح هنر به هنرهای تجسمی یا به برخی از هنرهای تجسمی محدود می شود. اما همانطور که فیلسوفان هنر از این اصطلاح استفاده می کنند (و همانطور که در اینجا به کار می رود)، هنر به هنر بصری محدود نمی شود.
موسیقی و نمایش و شعر به همان اندازه هنر هستند که نقاشی، مجسمه سازی و معماری. (2) گاهی اوقات اصطلاح هنر به معنای متقاعد کننده به کار می رود تا فقط آثاری را در بر گیرد که هنر خوب به حساب می آیند. بینندگان در یک گالری هنری، در حال بررسی تابلویی که دوست ندارند، ممکن است فریاد بزنند «این هنر نیست!» اما اگر قرار است اصطلاح هنر بدون سردرگمی به کار رود، باید امکان داشته باشد که هنر بد نیز در کنار هنر خوب وجود داشته باشد. پس بیننده واقعاً منکر این نیست که اثر مورد نظر هنری است (این یک شیء ساختهی انسان است که به خاطر خودش ارائه میشود) بلکه فقط ارزش آن را دارد.
واژه هنر از جهاتی دیگر نیز متفاوت است: گاهی اوقات برای مشخص کردن فعالیت خلق یک اثر هنری، مانند شعار «هنر بیان است» استفاده میشود، اما بیشتر برای تعیین محصول آن فرآیند، خود اثر هنری یا مصنوع را تکمیل کرده است، همانطور که در اظهار نظر «هنر منبع لذتی بزرگ برای من است.» بعداً فرصتی برای تذکر در مورد این ابهام وجود خواهد داشت. تعاریف بیشماری ارائهشده از هنر اصلاً تعاریف نیستند، بلکه نظریههایی درباره ماهیت هنر هستند که پیشفرض میگیرند که توانایی شناسایی چیزهای خاص در جهان به عنوان آثار هنری از قبل وجود داشته باشد. بسیاری از آنها حتی به عنوان تئوری بسیار رضایت بخش نیستند.
«هنر کاوش واقعیت از طریق ارائه حسی است» – اما از چه جهت یک کاوش است؟ آیا همیشه به واقعیت توجه دارد (مثلاً موسیقی چگونه با واقعیت ارتباط دارد)؟ «هنر بازآفرینی واقعیت است» – اما آیا همه هنرها، حتی موسیقی، بازآفرینی هستند؟ (به نظر محتمل است که موسیقی خلق چیزی است، یعنی مجموعه جدیدی از روابط آهنگین، اما اصلاً بازآفرینی چیزی نیست.) «هنر بیان احساس از طریق یک رسانه است» – اما آیا همیشه یک بیان است و آیا همیشه این احساس بیان می شود؟ و غیره. به نظر می رسد که نزدیکان شکسپیر مطمئن تر است