مقالات
مفاهيم رئاليستی امروزه چه مضامينی را در بر می گيرد ؟
باري اگر زماني كوربه تعريف رئاليسم را در بازنمايي چيزهاي ملموس و عيني محدود كرده بود ، امروزه معاني ژرف تر و گسترده تري براي اين روش هنري قائل اند ، زيرا مفهوم واقعيت نه فقط جهان برون بلكه جهان درون را نيز شامل مي شود .
(( هنرمندي كه به كشيدن يك چشم انداز مي پردازد ، از قوانين طبيعت كه توسط فيزيكدانان ، شيميدانان ، و زيستشناسان كشف شده پيروي مي كند ، اما آنچه را كه به صورت هنر ضبط مي كند ، طبيعتي نيست كه از وي مستقل و جدا است . اين چشم اندازي است كه از رونه ي احساس ها و تجربه ي خود او رويت شده است . وي فقط بخشي از يك اندام حسي نيست كه جهان را درك مي كند ، بلكه انساني است كه به عصر ، طبقه و ملت خاصي تعلق دارد ، صاحب خوي و خصلت خاصي است و تمام اين چيزها در تعيين شيوه ي نگرش و تجربه كردن وي ، و ترسيم چشم انداز ، نقشي را ايفا مي كنند ؛ و همه با هم تركيب مي شوند تا واقعيتي را بيافرينند كه بسيار پهناورتر از جمع درختان ، صخره ها ، ابرها و چيزهايي است كه مي توان اندازه گرفت و وزن كرد .
تمامي واقعيت ، مجموع كليه مناسبات بين ذهن و عين ، هم در گذشته و هم در آينده ، و هم رخدادها و تجارب ذهني روياها ، الهامات ، عواطف و احلام است . يك اثر هنري ، واقعيت را با فكر متحد مي سازد . در تاريخ اروپا ، سال هاي 30 و 40 سده ي نوزدهم سر آغاز بحران هاي اقتصادي و كشاكش هاي جبهه كار با جبهه ي سرمايه است .
پرولتاريا – اين محصول نوپديدِ تحولات اقتصادي و اجتماعي عصر جديد – مناسبات غيرعادلانه ي نظام سرمايه داري را عميقا لمس مي كرد و به طرق مختلف عليه آن واكنش نشان مي داد . شورش بافندگان شهر ليون فرانسه و جنبش چارتيست ها در انگلستان ، از جمله واكنش هاي كارگران صنعتي در برابر فشار كار ، تهديد بيكاري ، فقر و فلاكتي بود كه به رغم قوانين اصلاحي بورژوايي روز به روز بر ابعاد آن افزوده مي شد . در جنبش سال 1848 ، كارگران فرانسه به عنوان نيرويي مهم در كنار ديگر نيروهاي انقلابي پا به عرصه ي پيكار براي استقرار جمهوري و دموكراسي نهادند و در اين راه بيشترين جانفشاني ها را كردند . جمهوري برقرار شد و از جانب حكومت جديد وعده ي اصلاحات اجتماعي داده شد ؛ اما به سبب عدم انسجام نيروهاي انقلاب و در اثر تمهيدات و فريبكاري سياستمداران بورژوايي و سرانجام با سركوب بيرحمانه كارگران ، تمامي دستاوردهاي انقلاب به باد رفت ، و ارتجاع با قدرتي بيشتر دوباره سربرآورد .
اين رويدادها كه ماهيت نظام جديد ، و تضاد طبقاتي را آشكارتر كردند و موجب بيدارتر شدن اذهان شدند ، در بخشي از هنر آن دوره نيز بازتاب گسترده يافتند .
كاستانياري ، منتقد پيشرو آن زمان گفته بود : ( اينك آن توده ي فروپايه رانده شده از عرصه ي سياست ، در نقاشي رخ مي نمايد ) پيش از اين سابقه نداشت كه هنر با پيگيري و در ابعادي وسيع به نقد اجتماعي و سياسي بپردازد . بدينسان رئاليسم انتقادي نه فقط در فرانسه ، بلكه در آلمان ، بلژيك ، انگلستان ، آمريكا و به ويژه در روسيه به مثابه ي هنري انسانگرا ، مبارز و افشاگر در برابر هنر فريبنده ، سرگرم كننده و تزييني قد علم كرد .
ثبت نام در دوره های نظری هنر مدرسه ایده
هنرمنداني كه هدفشان توصيف و تحليل زندگي معاصر بود ، براي نخستين بار بررسي روابط فرد و محيط را در كانون توجه خود قرار دادند ، و انساني را به تصوير كشيدند كه درگير مناسبات پيچيده ي اجتماعي ، توليدي ، طبقاتي و ملي بود . طبعا اينان با شرايط ناگوار كار و زندگي زحمتكشان و محرومان و تحقيرشدگان جامعه ي جديد نيز برخورد مي كردند و موضوع و مضمون برخي از آثارشان را به فقر ، گرسنگي ، بيماري ، بيخانماني ، درماندگي ، بيكاري ، رنج معيشت و كار جسماني توانفرسا اختصاص مي دادند
ميّه ، دوميه ، كوربه ، لايبل ، مِنتسِل ، هِركمِر ، رِپين ، مُنيه و ساير نقاشان رئاليست انتقادي با انتخاب اشخاصي از ميان دهقانان ، كارگران و تهيدستان شهري ، و نمايش شرايط كار و زندگيشان ، اعتراض خود را عليه مناسبات غيرعادلانه ي اجتماعي ابراز مي كردند . گزينش اين نقشمايه ها ي جديد توسط رئاليست هاي انتقادي بيش از ملاحظات هنري ، به ملاحظات سياسي مشروط بود . با اين حال نبايد تصور كرد كه مخاطبان عمده ي اين نقاشان همان آدم هايي بودند كه در آثارشان بازنمايي مي شدند. اكثريت مردم زحمتكش نه فرصت و امكان پرداختن به هنر را مي داتند و نه اساسا هنوز مي توانستند نيازهاي فرهنگي خود را پيش نهند . در واقع اين نكته را مي توان پذيرفت كه هنر رئاليستي انتقادي بيشتر در ميان روشنفكران خرده بورژواي چپ خواستار داشت . زيرا افكار دموكراتيك و خواست هاي اصلاح طلبانه ي ايشان را بيان مي كرد . و اين در شرايطي بود كه عناصر بازمانده ي طبقه ي اشراف ، بورژوازي بزرگ و لايه هاي نسبتا مرفه شهرنشين خواستار و خريار هنر آكادميك – چه در نوع شكوهمند ، با مايه هاي رومانتيك ، و چه در نوع عادي تر با زمينه ي ناتوراليستي بودند .
جالب آنكه هر نوع تجربه ي نو در نقاشي با واكنش شديد هر دو جناح مزبور مواجه خواهد شد رفته رفته ، اين انگار توسعه مي يابد كه شرط ارزشمندي و جاودانگي اثر هنري ، عدم درك آن توسط معاصران است .