آنلاین
ماهيت گرايي و تاريخ هنر فمنيسم
آيا زن يك مقوله ي جهانشمول است ؟
آيا اين بدين معني است كه نمي توان فرقي ميان زنان قرون وسطايي انگليس ، زنان انسان هاي قوم اولمك عصر پيشاكلمبي مكزيك و يا چين امروزي قائل شد ؟
آيا يك زيبايي شناسي جهانشمول زنانه وجود دارد ؟ آيا بايد هنر زنان را مجزاي هنر مردان بازشناخت ؟
آيا در هنر زنان در همه ي زمان ها و مكان ها ، شاخصه هاي مشترك بخصوصي وجود دارد ؟
فمنيست ها و مورخان تاریخ هنر فمنيست با چنين پرسش هايي كه حول محور مساله ماهيت گرايي در گردش است سرو كار دارند . دايانا فوس ، فيلسوف فمنيست ، ماهيت گرايي را همچون باور به ذات واقعي چيزها و خصلت هاي نا متغير و ثابتي كه معرف چيستي يك موجود است تعريف مي كند .
استدلال هاي ماهيت گرايانه ذاتا بد يا خوب نيستند . بلكه مي توانند براي پشتيباني از برخي موقعيت ها به كار برده شوند . برخي از فمنيست ها ، جهانشمولي و وضعيت زنانه را مورد تاكيد قرار داده اند ؛ ماهيت گرايي اي كه در صدد ايجاد حالتي از پيوستگي زماني و مكاني است . چنين پيوستگي هاي ماهيت گرايانه اي در جاي خود مي توانند از جنبه هاي آفرينشگرانه ، سياسي و فرهنگي ، مفيد ، كارآمد و مثمرثمر باشند .
فمنيست هاي ديگر نيز تاكيد مي كنند كه مقوله و يا هويتي همچون زن به وسيله گفتمان هاي تاريخي تعيين مي شود و نه موجوديتي طبيعي و ماهوي ، و برخي نيز بحث را فراتر برده و بر عدم قابليت ادراك بينافرهنگي تاكيد مي ورزند .
هر پژوهشگري ملزم به توجه به خصيصه هاي فرهنگي و تاريخي مرتبط با اثر هنري مورد مطالعه خود است . براي مثال نبايد چنين انگاشت كه يك زن طبقه ي بالاي قرن نوزدهمي پاريسي خريداري كننده اثر چاپي اي از مري كاسات ، بايد الزاما تجارب و باورهاي مشتركي با زن قرن نوزدهمي ايتاليايي به عنوان مدل نشسته پرتره مراسم عروسي داشته باشد ، چه رسد به زني از قبيله ي منده در جامعه سيرالئون امروز كه مسئوليت كار هنري بر روي يك ماسك را به عهده كسي مي گذارد .
اين مسئله را نيز نبايد از نظر دور داشت كه ممكن است در فرهنگي ، زنان هنرمند ، در مقايسه با زنان هنرمند فرهنگ ها و ادوار مختلف ، بيش از مردان هنرمند در كار هنري مشاركت داشته باشند . همزمان برخي از جنبه هاي تجربيات زنان در گذر ايام استمرار داشته است ، كه اين خصوصيت هاي مشابه را نبايد به خاطر وجود شاخصه هاي ماهوي و ذاتي دانست ، بلكه دليل استمرار آنها صرفا سرسختي و اقتدار نهادها ، باورها و سنت هاي جنسيت گرايانه بوده است .
كاربست تاريخي هنر فمينيستي
براي نشان دادن زنجيره پرسشگري فمنيستي اثري مشهور از نقاش ايتاليايي آرتميزيا جنتليسكي حدود 1593-1653 برگزيده شده است . جنتليسكي بر غم زنان ديگر هم عصرش ، به واسطه پدر خود كه هنرمند قابلي بوده توانست به طرزي جامع به فراگيري نقاشي بپردازد . او در رم و فلورانس شهرتي كسب كرد و بيشتر به خاطر به تصوير درآوردن قهرمانان زن داستان هاي انجيل شناخته مي شد . به عنوان يك زن جوان ، جنتليسكي مورد تجاوز يك هنرمند قرار گرفت و پژوشگران فمنيستي همچون ماري گارارد ميان تجربيات زندگي او و انتخاب موضوعاتي از اين دست ارتباطي قائل شده اند . افرادي ديگر از قبيل گريزلدا پولاك نيز تجربه ي فرهنگي گسترده تري را در مورد تصاوير مربوط به خشونت جنسي مورد اشاره قرار داده اند . اين نقاشي داستان عهد عتيق در مورد جوديت را به تصوير مي كشد . قهرمان زني كه مردم يهود را با سر بريدن فرمانده سپاه آشور ، هولوفرنه ، از نابودي نجات داد . .
پرسش هايي در اينجا وجود دارد كه مي توان از ديدگاه فمنيستي آن ها را طرح كرد :
- نحوه تعليم آرتميزيا جنتليسكي به عنوان يك هنرمند چگونه بوده است ؟ اين مسئله چگونه با آموزش هنرمندان مرد متفاوت و متمايز بوده است ؟
- آيا پيشرفت او در حرفه اش متفاوت با افراد هم رتبه اش در ميان مردان بود ؟
- آيا نحوه ي كاركرد كارگاه او به طرزي متفاوت با آن ها بود ؟
- آيا او يك استثناء بود و يا اينكه هنرمندان زن ديگري نيز به طرزي مشابه با او در آن زمان به فعاليت ميپرداختند ؟
- اين نقاشي چگونه با موضوع ديگر آثار او ارتباط پيدا مي كند ؟آيا او اكثرا موضوعات مربوط به زنان را نقاشي مي كرد ؟
- آيا به خاطر زن بودن موضوع او متفاوت است ؟ و به خاطر اينكه مورد تجاوز قرار گرفته بود ؟
- آيا هنرمندان مرد هم عصر او نيز چنين موضوعي را تصوير كرده اند ؟ آيا رويكرد او به موضوع با ديگر مردان و زنان هم رتبه متفاوت بوده است ؟ آيا موضوعاتي وجود دارد كه او به عنوان يك زن قادر به نقاشي كردن آن نبوده باشد ؟
- آيا انتخاب و نحوه ي مواجهه او با موضوع ، با زندگي ، و تجربيات او به عنوان يك زن در ارتباط است ؟
- مخاطب مورد نظر او در اين اثر كيست ؟
- آيا او مخاطبان مرد را در نظر دارد و يا مخاطبان زن ؟
- ترسيم يك زن در اين تصوير چگونه ارزش هاي اجتماعي نحوه توجه به زنان را بازتاب داده يا شكل مي دهد ؟
- چه كسي نقاشي هاي او را خريداري مي كرده ؟ حامي و پشتيبان هاي اثر چه كساني بوده اند ؟
آيا اين حاميان زن بوده اند ؟ در اين صورت آيا او رابطه ي خاصي با آنها داشته است ؟
( در اينجا ديدگاه هاي فمنيست و ماترياليست با يكديگر تلاقي مي كنند )
واكنش منتقدين و هنرمندان مرد ، در مقابل اين اثر چگونه بوده است و نيز واكنش منتقدين و هنرمندان زن ؟
براي پردازش يك تحليل فمنيستي از اين اثر مي توان نوشته هاي فمنيست ها پيرامون اين تصوير را مورد توجه قرار داده و ديدگاه هاي آنها را توسعه بخشيد ، به نقد درآورد و يا به آنها پاسخ داد. براي مثال گريزلدا پولاك در اثر خود با عنوان تفاوت معيار ( 1999) آثار پژوهشي پيرامون جنتليسكي را مورد بازسنجي قرار داد .
استدلال هاي او را مي توان همچون نقطه آغازي براي انجام تحليل به كار گرفت . مركز توجه خود را به يك نقاب آفريقايي منتقل مي كنيم تا مسائل مربوط به پشتيباني از آثار هنري و نقش اجرايي زنان را علاوه بر به تصوير دراوردن زنان در آثار هنري به تحليل دراوريم .
آرتميزيا جنتليسكي ، جوديت و خدمتكار او ، هولوفرنه را سر مي برند . حدود 1625 رنگ روغن روي بوم . اوفيزي ، فلورانس
پرسش هايي كه در يك تحليل بينا فرهنگي مطرح مي شوند از برخي جنبه ها متفاوت با پرسش هايي است كه درباره نقاشي اروپايي پرسيده مي شوند . موقعيت هاي فرهنگي متفاوت ، پرسش هايي متفاوت را بر مي انگيزد و كسب اطلاعات مورد نياز براي يك تحليل بينافرهنگي نيز مستلزم در نظر گرفتن چنينن تفاوتي است .
براي مثال شيوه ي مطالعه ي آثار آرتميزيا جنتليسكي كه بر اساس اطلاعات زندگي نامه اي هنرمند شكل گرفته براي مطالعه ي يك نقاب آفريقايي راهگشا نخواهد بود ، زيرا از هويت هنرمند و حامي او اطلاعاتي در دست نيست .
نقاب نووو
نقاب نووو توسط اعضاي جامعه زنانه موسوم به سانده در ميان مردم منده از سيرالئون مورد استفاده قرار مي گرفت . اگرچه در واقع هنرمندان مرد اين نقاب ها را حكاكي مي كردند ، اما اين زنان بودند كه به كارگمارنده و نيز به كاربرنده آن بودند . نقاب ها ، زن زيبايي را به تصوير درآورده كه مسئول اجراي مراسم روحاني است و در فاصله مراسم به عضويت درآوردن يك زن جوان به جامعه سانده ، روستا را مورد بازديد قرار مي دهد .
براي انجام يك تحليل فمنيستي درباره اين نقاب مي توان چنين پرسش هايي را مطرح كرد:
- چه ارتباطي ميان حامي زن و هنرمند مرد وجود دارد ؟ حامي زن اين نقاب تا چه حد تعيين كننده شكل نهايي اثر است ؟
- چه زناني مي توانند حامي چنين آثاري باشند آن ها چگونه زحمت هنرمندان را جبران و يا مزد او را پرداخت مي كنند ؟ آن ها تا چه حد براي ساخت نقاب فكر و ايده ي خلاقانه دارند ؟
- آيا مردان نيز به طرزي مشابه پشتيبان چنين آثاري هستند ؟ در اين صورت ارتباط آن ها با هنرمند چگونه در تشابه و تفاوت با آنچه كه زنان پشتيبان آن هستند قرار دارد ؟
- آيا اين تصوير زيبايي زنانگي ايده آلي را به تصوير درآورده است ؟ عناصري كه چنين ايده آلي را بازنمايي مي كنند چه هستند ؟ واكنش مردان و زنان به اين تصوير در مورد زيبايي ايده آل چگونه است ؟
- چه زناني اين نقاب ها بر چهره مي زنند ؟ يك زن چگونه تعليم مي بيند كه يك رقصنده يا شركت كننده در مراسم آييني شود ؟
- آيا زن حامي اي را كه سفارش داده ، خود نيز در مراسم ايفاي نقش مي كند ؟
- شخصيت روحاني كه نقاب را بر چهره مي زند چه نقشي در مراسم به عضويت درآوردن ايفا مي كند ؟
- زن جواني كه به عضويت در مي آيد ، چه عكس العملي در برابر نقاب و روحي كه نقاب بازنمايي مي كند دارد ؟
- آيا مردان روستا و كهنسالان به طرزي متفاوت با زنان روستايي و زنان كهنسال نسبت به ايفاي نقش نقاب در روستا عكس العمل نشان مي دهد ؟
مي توان ديدگاه هاي يك نظريه پرداز خاص را براي قالب بندي به يك تحليل فمنيستي مورد استفاده قرار داد . سيليا آردن بون مورخ هنر فمنيست و راس …فيليپس مردم شناس فمنيست ، بر مبناي شاخه ي فعاليت خود درباره ي سنت استفاده از نقاب تحليل هايي انجام داده اند . مقايسه ها و برابرنهاده هاي ديدگاه هاي فمنيستي آنها بسيار موثر و مورد توجه بوده است . علاوه بر اين براي چهارچوب بندي يك تحليل فمنيستي نظريه ها و نوشته هاي مورخين هنر فمنيست درباره نقش اجرايي و پشتيباني هنري زنان را نيز بايد مورد توجه قرار داد. حتي اگر اين نوشته ها به نقاب هاي منده و ساير فرهنگ هاي آفريقاي غربي نپرداخته باشند ، مقايسه هاي بينافرهنگي مي تواند براي روشن كردن موضوع كارساز باشد .
مطالعات فرهنگي و نظريه پسا استعماري چگونه بر تحليل فرهنگ جوامع تاثيرگذار است ؟
مطالعات فرهنگي جنبش دانشگاهي بينا رشته اي است كه فرهنگ را فراتر از قلمرو نخبه سالاري و در درون روابط درهم پيچيده ي اجتماعي مورد بررسي قرار مي دهد . از ديدگاه مطالعات فرهنگي ، كليه افراد در جامعه در ساخت نمادها و شيوه هاي بازنمايانه ( كلامي ، بصري ، ايمائي ، موسيقيايي و … ) مشاركت دارند .
عرصه پژوهش هاي مطالعات فرهنگي بسيار گسترده بوده و افرادي كه چنين پژوهش هايي را در دستور كار قرار مي دهند ، رمان ها ، خاطرات كارگران ، مفاهيم نژاد و جنسيت ، سريال هاي آبكي و اشياي مربوط به زندگي روزمره از روميزي هاي گلدوزي شده گرفته تا مبلمان ايكيا را مورد بررسي قرار مي دهند .
مطالعات فرهنگي در انجام چنين پژوهش هايي كاملا به صورت بينارشته اي عمل مي كند ؛ اين حوزه ، شيوه ها و موضوعات خود را از مردم شناسي ، تاريخ ، اقتصاد ، جامعه شناسي ، نقد ادبي و تاريخ هنر اخذ مي كند . مورخان هنر نيز به طور خاص شاخه اي از مطالعات فرهنگي را به كار مي برند كه به عنوان مطالعات فرهنگ بصري شناخته مي شود . مطالعات فرهنگي پس از جنگ جهاني دوم در اروپا و ايالات متحده پديدار شد و از جهات مختلفي تحت تاثير ماركسيسم بود .
براي مثال نظرات ريموند ويليامز ( 1921-1988) متاثر از عقايد ماركسيستي بوده و مي توان آن را در بخش تحليل ماركسيستي نيز قرار داد .
مطالعات فرهنگي به طور خاص با ايدئولوژي و قدرت سروكار دارد .چنين مطالعاتي در درجه اول سوبژكتيويته كه به معني چگونگي شكل گيري ذهنيت انسان ها توسط نيروهاي فرهنگي و اجتماعي پيرامون است و نيز چگونگي تجربه زندگي در فرهنگ و اجتماع سروكار دارد . مطالعات فرهنگي هم مردم ( عادي ) و هم جوامعي كه به واسطه ي نژاد ، طبقه ، جنسيت و تمايلات جنسي و … به حاشيه رانده شده اند را مورد توجه قرار مي دهد .
براي مثال ، استوارت هال كه يكي از شخصيت هاي برجسته ي اين حوزه محسوب مي شود استدلال مي كند كه مردم ، همزمان ، هم توليدكننده و هم مصرف كننده فرهنگ هستند و بر اساس جايگاهشان در ساختارهاي اقتصادي و سياسي ، در فرهنگ مشاركت مي جويند. علاوه بر اين او اظهار مي دارد كه مردم به واسطه فرايند هاي رمز گذاري و رمزگشايي فرهنگ را شكل مي دهند .
اوبه اين موضوع اشاره دارد كه ايده هااي خاص نهادهايي همچون كليسا ، دولت و … به واسطه رسانه هاي گروهي رمزگذاري و سپس توسط مخاطبان رمزگشايي مي شود . ( مي توان اين ديدگاه را در راستاي ديدگاه آدورنو مد نظر قرار داد ) اما حال اذعان مي كند كه ما مصرف كننده ي آگاه رسانه هاي توده اي هستيم و مي توانيم با شكگرايي و خوانش متقابل به اين بازنمايي ها واكنش نشان دهيم .
بسته به سابقه فرهنگي و تجربه هاي شخصي و … برخي از افراد ممكن است غالب متن پيام رسانه را مورد پذيرش قرار دهند ، در حالي كه بسياري ديگر ممكن است فورا آن را رد كنند . نظريه ي پسااستعماري در گسترش مطالعات فرهنگي بسيار موثر بوده و اين دو نظريه ، البته بدون هيچ ضرورت خاصي ، در اينجا با يكديگر مورد بررسي قرار مي گيرند .
استعمار يكي از نيروهاي فرهنگي پرقدرت در سرار جهان بوده و خود را در اشكال مختلفي به ظهور رسانده است . اصطلاح پسااستعماري نه تنها شكلگيري هويت هاي جديد و كردارهاي سياسي و فرهنگي مستعمره هاي پيشين را مورد اشاره قرار مي دهد بلكه به بدنه نظريه اي كه دربردارنده مطالعه شاخص هاي فرهنگي ، اجتماعي و گويش هاي سياسي جوامع استعماري و پسا استعماري هست نيز ارجاع دارد .
لازم به ذكر است كه به خود اين اصطلاح نيز نقد وارد است . برخي استدلال مي كنند كه (پسا) در اين اصطلاح ، بازشناسي استعماري كه همچنان به واسطه روابط نو استعماري در جريان است را با شكست مواجه مي سازد . مستعمره هاي پيشين به رغم استقلال سياسي ، هنوز از لحاظ اقتصادي به استعمارگر پيشين وابسته اند و روابط سركوب گرانه ي قدرت در درون مستعمره سابق نيز در حال گسترش است .
علاوه بر اين بررسي فرهنگ ها ، نواحي و يا ملت ها در مقوله هايي از قبيل پيشااستعماري ، استعماري و پسا استعماري ديدگاه استعمارگر را در اولويت قرار داده و خود مي تواند شكلي از نواستعمارگري تلقي شود . البته كاربست مطالعات فرهنگي نيازمند تعريفي كارآمد از فرهنگ است . از ديدگاه ريموند ويليامز ( فرهنگ ) روش بنيادين زندگي كردن است . همچنين مي توان فرهنگ را فرآيند اجتماعي ، ارتباطي و تعاملي ميان مردم ، و قالب هاي مرسوم ارجاع به تجربه ي تفسير قلمداد كرد . فرهنگ هويت گروهي است . علاوه بر اين فرهنگ عرصه ي نزاعي براي گروه هاي در تضاد براي كسب استيلا است .