همه ما یک معلم داشتیم که در زندگی ما نقشی متفاوت ایفا کرده است.

فیلیدا بارلو -min

دنیل برنینگ ساوا می گوید: « فیلیدا بارلو مال من بود.»

در شهر اسلید، او کسی بود که شما همیشه به آن توجه می ‌کردید:« او شما را جدی می‌ گرفت و عمیقاً به هنر و افرادی که در تلاش برای خلق آن بودند اهمیت می‌داد.»

فیلیدا بارلو 2-min
فیلیدا بارلو به مدت 40 سال معلم بود و تعهدش به این کار هرگز نا امید کننده نبود.

فیلیدا بارلو که بود؟

فیلیدا بارلو به مدت 40 سال معلم بود و تعهدش به این کار هرگز نا امید کننده نبود. / عکس: لیندا نایلند/ گاردین

من همیشه به فیلیدا بارلو فکر می کنم. در سال 2001 به لندن آمدم تا مدرک کارشناسی ارشدم را در مدرسه هنر اسلید بگذرانم. در سال 2003، یک سال قبل از اجرای نمایشگاه فیلیدا در بالتیک گیتسهد که سرانجام سر جهان هنر را به سمت خود چرخاند و سه سال قبل، از تدریس بازنشسته شد، تا به شهرتی روزافزون دست پیدا کند.

فیلیدا نوعی شهرت افسانه ای دیرهنگام بود که واقعا با زمزمه جمله “من، می توانستم این باشم” یک زن را برانگیخت. اما برای من، به هر حال، به این دلیل نیست که تک تک وقفه های جدیدی که او پس از ترک اسلید به دست می آورد، چنین بود. یه مانند یک هیجان. و این به این دلیل نبود که من او را می شناختم و توسط او آموزش دیده بودم. تشویقش کردم چون او خیلی خاص بود. او می دانست که چگونه گوش کند و چگونه واقعا، واقعا ببیند. و او عمیقا به هنر و افرادی که در تلاش برای خلق آن هستند اهمیت می‌ داد.

بررسی آثار فیلیدا بارلو

کار او گیج کننده بود، شما را رها نمی کرد. او برای اولین نمایشگاه انفرادی خود در سال 2011 در گالری هاوزر و ویرث در لندن، با عنوان “ریگ”، جنگلی داشت که شبیه تخته های موج شکن و پناهگاه های پارچه ای بود که بالای چوب کبریت های بزرگ قرار گرفته بودند که در خاک رس لخته لخته شده، روی پارکت قرار داشتند. پمپ‌ های غول‌ پیکر از تیرک‌ ها آویزان بودند، قایق‌ های فلزی تهدید به شکستن سقف‌ ها، ورقه ‌های نمد رنگی فشرده و لایه ‌بندی شده بودند که به شکل قسمت عمده‌ ای از یک اسب پشمی شکل می‌ گرفتند. همه چیز در محدوده‌ ساختمان کشیده شده بود. دانش فیلیدا – دانش او از رسانه اش – به دلیل جریان طبیعت در روح او، فقدان کامل منیت، رد کلیشه های زیبایی، و تمایلش برای از هم باز کردن همه چیز، خیره کننده بود.

او اثری خلق کرده است که شما را به کار وادار می کند. در اواخر دوران حضورم در اسلید، یک قطعه صوتی را که نوشته بودم برای او نواختم. او با دقت گوش داد. وقتی از چیزهایی که شنیده بود صحبت می کرد، چشمانش برق می زد و شادی اش قابل لمس بود. او گفت که شنیدن این قطعه باعث شده او بخواهد اثری خلق کند.

در سال 2010، او یک شب موسیقی تجربی را برای همراهی با نمایش دو نفره ای که در سرپنتاین انجام می داد، ترتیب داد. از من خواست که شرکت کنم. او به متصدیان گفت: «این فرصتی است برای انجام کاری که از نظر انتقادی برای من آشنا نیست، و تلاش برای پذیرش آن… فراتر از رادارهای من است. این برای زنده نگه داشتن این هیجان در مورد این موضوع از مجسمه سازی است.»

فیلیدا بارلو 1-min

زندگی شخصی و روحیات فیلیدا بارلو

روانشناسان در مورد جهان بینی مسحور شده صحبت می کنند نقطه مقابل افسون زدگی و فیلیدا دقیقا می خواست آن را مجسم کند. وقتی شارلوت هیگینز در سال 2017  مشخصاتی درخشان از او را با نام مقاله ” بیش باش بوش؛ چگونه فیلیدا بارلو در 73 سالگی دنیای هنر را فتح کرد”، نوشت، آن را برای پدرم فرستادم. تکه هایی از آن را روی دیوارم چسباندم. من آن را با پیامک فرستادم، ایمیل زدم و تکه هایی از آن را با دست کپی کردم، به خصوص این بیت را که می گفت: «او گفت، او همیشه هنر خود را “انگار طوفانی در راه است” خلق میکند.» آن چه باعث شد نظرات فیلیدا، که اغلبشان به صورت سوالاتی طرح می شدند، چیزی باشد که شما همیشه به آن توجه می‌ کردید، به نقطه‌ی اصلی می رسیدید.

وقتی بچه های او کوچک بودند، او تنها وقت کافی برای ساخت یک اثر در یک روز و سپس انداختن آن در رودخانه تیمز داشت. شگفت انگیز نیست؟ وقتی فرزندم فقط چهار ساله بود و به تازگی یک روز کاری را پشت سر می‌ گذاشت و احساس می‌ کرد که نه فقط از کوه، بلکه به سمت پایین، از میان و زیر یک کوه بالا می ‌رود. در مورد کاوشگران قطبی و کارهای افسانه ‌ای آن ها می‌خواند. افرادی که به لبه ‌های جهان می ‌روند و کوه را هل می‌ دهند. محدودیت های امکان پذیر، و در واقع از شیوه ای که آن ها او را در چنگال خود نگه داشتند، مخالفت می کند. شیفتگی او نسبت به این مسائل بسیار برایش آزاردهنده بود. زیرا این کاوشگران معمولا مردانی بودند که همسرانشان نه تنها در حالی که آن ها رفته بودند، به تنهایی از فرزندانشان مراقبت می کردند؛ بلکه مطمئنا به این احتمال بسیار واقعی که ممکن است برنگردند نیز فکر می کردند.

و این فقط کاوشگران نبودند. هنرمندان هم همینطور بودند. ، من به فیلیدا به عنوان نوعی وزنه تعادل نجات دهنده فکر می کنم. چگونه او به هیگینز گفت که بچه ‌دار شدن و خلق هنر غیرممکن و ناسازگار است، که هر دوی آن ‌ها به تمرکزی سازش ‌ناپذیر نیاز دارند. اما البته، به هر حال شما این کار را انجام می ‌دهید، علی‌ رغم این که این کار از نظر ذهنی بسیار پیچیده است. و هیگینز متوجه عمق داستان او شد.

دلایل شاخص بودن فیلیدا

به این نکته توجه کنید که او به مدت 40 سال معلم بوده است، که تعهدش به این وظیفه هرگز ناامید کننده نبوده و شما چیز قابل توجهی دارید. من همسالانی از Slade دارم که اکنون در سرتاسر جهان، آثار هنری شان را به نمایش می گذارند، دیگرانی که معلمانی الهام بخش شده اند، بسیاری دیگر که اکنون پدران و مادرانی هستند. برخی هم در تلاش برای انجام هر سه کار هستند که هیچ کدام این وظایف حتی از راه دور هم آسان نیست. عظمت فیلیدا، در میان این هرج و مرج که در آثار او به طور خلاصه به تصویر کشیده شده است، هرگز مرا شگفت زده نخواهد کرد.

دلیل اینکه من هنوز به این کلمات پایبند هستم، همان دلیلی است که هر تبادلی که با او در اسلید و پس از آن داشتم را به یاد می ‌آورم. این به این دلیل نبود که او مشهور بود یا اینکه من کارهای بزرگی انجام می دادم. او آن موقع مشهور نبود، هنوز نبود، و من هنوز هم نیستم. این از سخاوتمندی او بود.

مدرسه های هنر شباهت زیادی به مدرسه های ابتدایی دارند. احساسات بزرگ زیادی وجود دارد، اما کلمات کافی نیستند و تقریبا گیجی دائمی در آن جا حاکم است. و همانطور که من حاظرم برای معلمان دخترم که دست او را می گیرند و به تک تک کودکان توجه می کنند، کوه های واقعی را جابجا کنم و آن ها را مانند سنگ های بستر رودخانه دوست بدارم، برای فیلیدا نیز هر کاری انجام می دادم.

من شک دارم که او این را می دانست، و نمی توانم مطمئن باشم که حتی مرا به یاد داشته باشد. اما او همان معلم افسانه ای بود. آن کسی که اگر او را در دبستان می‌ داشتی اش، حالا در 46 سالگی، هنوز او را به‌عنوان خانم بارلو تصور می‌ کردی. اما وقتی او را در مدرسه هنر داشتی،  پس از 20، 30، 40 سال در یک نبرد مادام ‌العمر با فرایند خلق اثر هنری یا ادبی، یا پدر و مادر بودن، یا فقط یک انسان شایسته بودن، شما هنوز در تلاش هستید چیزی بیافرینید که او به آن امتیاز می دهد.

دیل برنینگ ساوا، نویسنده این مقاله، یک نویسنده مستقل است که در لندن زندگی می کند.

منبع: theguardian.com

دیدگاهتان را بنویسید

ورود | ثبت نام
شماره موبایل یا پست الکترونیک خود را وارد کنید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
کد تایید برای شماره موبایل شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد تا دیگر
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
درخواست بازیابی رمز عبور
لطفاً پست الکترونیک یا موبایل خود را وارد نمایید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
کد تایید برای شماره موبایل شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد تا دیگر
ایمیل بازیابی ارسال شد!
لطفاً به صندوق الکترونیکی خود مراجعه کرده و بر روی لینک ارسال شده کلیک نمایید.
تغییر رمز عبور
یک رمز عبور برای اکانت خود تنظیم کنید
تغییر رمز با موفقیت انجام شد