“نمایشنامه خواندن” تجربه کردن دنیایی فراداستانی

Zanny-Harris-1-

در این بخش از وبلاگ موسسه­ ایده قرار است نمایشنامه ­ای را به شما معرفی کنیم که خواندنش در این دوره­ زمانی خالی از لطف نیست؛ اما قبل از آنکه به معرفی این متن نمایشی بپردازیم توضیح کوتاهی درباره­ تفاوتِ خواندنِ “نمایشنامه” با “داستان” می­دهیم.

داستان بر محور توصیف و نمایشنامه بر محور دیالوگ است. این ویژگی نمایشنامه به شما کمک می­کند تا جهانی فراتر از آنچه نویسنده­ متن نگاشته را در ذهن خود خلق کنید. در بیشتر متون نمایشی شما به عنوان خواننده این فرصت را دارید تا فضای نمایشی که شامل صحنه­پردازی، طراحی لباس، طراحی گریم، نورپردازی و حتی جزئیات رفتارهای شخصیت ها است را براساس خوانش خود تخیل کنید و جهان نمایشی خود را بسازید. این آزادی عمل باعث می­شود که به تعداد خوانندگان یا حتی اجراگران یک متن نمایشی، جهان هایی متفاوت خلق شود. جهان­هایی که ممکن است جز در دیالوگ ها و اعمال اصلی شخصیت­ها به هم شبیه نباشند. از این رو اگر علاقه­مند به تجربه کردن دنیایی فراداستانی هستید به شما پیشنهاد می­کنیم خواندن متون نمایشی را هم به برنامه­ مطالعاتی خود اضافه کنید. موسسه­ ایده بر آن است از این پس بنا به ظرفیت وبلاگ، به معرفی متون نمایشی بپردازد تا با هم در چنین تجربه­ شگفت ­انگیزی شریک باشیم.

در این بخش از وبلاگ ایده به معرفی نمایشنامه­ چرخ، به نویسندگی زینی هریس، ترجمه­ محمد منعم که توسط انتشارات بیدگل چاپ شده است می­پردازیم.

Zanny-Harris-
زینی هریس

چنگک ها، دود،گرسنگی، گلوله ها و سیم خاردار، گاز، تهمت، قطارها، ارعاب، هتک حرمت

نمایشنامه­­ چرخ را زینی هریس نوشته و محمد منعم آن را ترجمه کرده است. در ابتدای نمایشنامه دو خواهر را می­بینیم که در حال آماده کردن خانه برای جشن عروسی هستند. جشن عروسی­ فقیرانه­ای که عروس برای آن شراب دزدیده است. در ابتدای نمایشنامه بئاتریس، خواهر عروس، در حال صاف کردن رومیزی لک دارِ سوراخ شده روی میزی است که برایش صندلی­ ای وجود ندارد. هوا گرم است و آفتابی.

اینجا دهکده­ ای آرام در شمال اسپانیا در اواخر قرن نوزدهم است. قرار است به زودی مهمان­های عروسی، که تعدادشان زیاد هم نیست از راه برسند. در هنگام آماده کردن سور و ساط عروسی در این روزگرم، رزا عروسِ نمایشنامه خوشحال نیست، او به خواهرش (بئاتریس)  می­گوید:

رزا: آب لیمو رو همون جوری که گفتی استفاده کردم. فکر نکنم اثر کرده باشه. هنوز مث چی سیاهه. ببین. پاهام این قدر مو داره عنکبوت ها توش لونه کرده­ن.

بئاتریس: همه ی زن ها مو دارن.

رزا: البته یه خرده مو قشنگه. زن ها باید یه خرده مو داشته باشن. اما آخه مث من؟ تازه بازوهام هم مث پاهامه. اون فکر می­کنه من دوست داشتنی ­ام. فقط چون صورت و گردن و سرم رو دیده، خوبه، اما تنم- وقتی لباس تنم نباشه …؟

با خواندن دیالوگ های ابتدایی نمایشنامه­ چرخ آماده می­شویم تا بخشی از جهان زنی را ببینیم که در روز عروسی­ اش مضطرب است و دزدی کرده؛ زنی که از آنچه هست بیزار است و امیدی به ساختن زندگی پایدار زناشویی ندارد. در این بخش از نمایشنامه خواهرش بئاتریس تلاش می­کند، او را از فکرهای نه چندان دور از واقعیتش بیرون بکشد.

بئاتریس: توماس و رزا، بر قلب یکدیگر حک شده ­اند؛

 و مادامی که خورشید آسمان را در می نوردد، و کشیش ناقوس را به صدا در می آورد و امید است آنچه بر ما بهتر است پیش آید.

خط روایی نمایشنامه تا اینجا بسیار ساده است و به نظر نمی­رسد قرار باشد جز روایتی ملودرام، چیز دیگری بخوانیم.

در میانه­ گفت­و­گو­های بئاتریس و رزا، اولین مهمان از راه می­رسد و انتظار می­رود زمان شراب نوشیدن و رقصیدن نزدیک باشد اما …

چنگک­ها، نامی که زینی هریس برای این صحنه از نمایشنامه در نظر گرفته است، از پیش، خبر از جشنی پر از درگیری و خون داده بود. آن­چه با آمدن مهمان ها پیش می­آید، چیزی کم از فروپاشی آدمی و زیستنش ندارد.

مطالعه بیشتر ⇐ چهار نکته برای بهتر خواندن کتاب

نمایشنامه­ چرخ، خیلی زود، روی آرام و زنانه ­اش را به صحنه­ ای از دود و فقر و گرسنگی و جنگ می­دهد.

شخصیت اصلی نمایشنامه، بئاتریس، نمادی از انسانِ درگیر تقدیر است که باید تصمیم بگیرد، جلو برود و به زندگی خود ادامه دهد؛ نه برای لذتی که از زیستنش می­برد، بلکه به جبرِ پنهانِ روزگار، برای نجاتِ جان کودکانی که به گفته­­ خودش، از آن ها چندان هم خوشش نمی­آید.

زینی هریس، بئاتریس را به عنوان نمادی از باروری در جهانی قرار می­دهد که به او امکان بارور شدن نداده است. او باید مسئول کودکانی باشد که دیگران پس انداخته­ اند، حتی شاید فراتر از آن، بئاتریس نماد انسانی است که بار گناهان دیگران را به دوش می­کشد تا شاید بالاخره باران ببارد و همه چیز را بشوید و زندگی دوباره به جریان بیفتد.

او مسیرهای پر درد و خون و ترسناک این جهان را پشت سر می­گذارد تا کودکانی را به خانه برساند که در انتهای نمایشنامه، خود نمادی از وحشت و خشونت و واقعیت ِطبیعت هستند. این همان کابوس بی پایانی است که روزنامه­ گاردین در یادداشتی بر این نمایشنامه به آن اشاره کرده است.

آن چنان که در انتهای این کتاب، به نقل از روزنامه گاردین نوشته است؛ بئاتریس، در کابوسی بی پایان اسیر شده است و سوال جهانِ نمایشنامه این است که آیا او محکوم است به نشانه­ چرخه­ خشونت های شرم ­آور مدام به نقطه­ آغازین خود برگردد؟

بئاتریس دائماً به دنبال پاسخی برای این سوال است: آیا جادویی در میان است؟ او به دنبال نیرویی جادویی و فرا انسانی برای فرار از این جهان وحشتناک است.

زینی هریس از زبان جانورشناسی که در ابتدا، کوله­ سفرِ پر از رنج بئاتریس را به او داده بود پاسخی به او می­دهد و این سفر را برایش سهمگین تر می­کند. جانور شناس می­ گوید:

راسینیول: هیچ چیزی توی دنیا وجود نداره که جادوگری باشه. فقط طبیعت. اون کاملاً جادوئه. یه بچه توی رحم مادرش رشد می­کنه، یه کرم قهوه ­ای به پروانه تبدیل می شه، یه زمین بی حاصل یه دفعه به یه گلزار تبدیل می­شه. می­خوای یه چیزی ببینی که واقعا معجزه باشه؟ به اطراف خودت نگاه کن. ببین چطور دو تا آدم عاشق به هم نگاه می­کنن. بقیه­ش همه­ ش یه نمایشه، یه حقه، یه کلک.

اینجا همان صحنه­ آخری است که در آن انسانِ درگیر تقدیر را می­بینیم که گویی دیگر مغلوب جهان و حقیقتش شده است. بئاتریس در این صحنه، نشانی از انسان است، انسانی که در خلوت پر از وهم و ترس و تنهایی اش زندگی می کند.

جانور شناس در ادامه می­گوید:

راسینیول: تو طبیعت هم همین طوره، بعضی وقت ها بدجوری بد می­آری، یه کرم قبل از اینکه بتونه دور خودش پیله ببنده تا پروانه بشه، زرد می شه، یه بچه می­میره قبل از اینکه بتونه حتی یه بار شیر بخوره.

زینی هریس پایان نمایشنامه را چون قطعه­ ای موسیقی که سرشار از حزن و خشونت و فریاد و ترس و وهم است، با موتیفی تکرار شونده به پایان می­رساند. پایانی که شروعی دوباره برای جهان بئاتریس به عنوان نمادی از آدمی است.

فرای آن­چه درباره­ی تکنیک نگارش این نمایشنامه نوشته ­اند و با توجه به اینکه در هیچ کجای متن، اطلاعات دقیقی از زندگی شخصی بئاتریس، یکه قهرمان تنهای این نمایشنامه وجود ندارد طرح سوال­هایی می­تواند به ما در فهم بهتر این نمایشنامه­ خواندنی کمک کند. این که آیا دختر بچه، کودک، پسر بچه، مهمان ها، جنگ و همه و همه، وهم و تخیل بئاتریس در آن روز گرم نبوده ­اند؟ بئاتریسی که از چهارسالگی منتظر رسیدن پدرش یا جسد پدرش بوده، آیا در آن روز گرم، که خواهرش هم قرار است عروس شود و برود، دچار اوهام و هزیان نشده است؟ آیا جنگی که در بیرون می­بینیم، همان جنگِ تب­دار و پر از خون و تشنگی و ناکامی بئاتریس در تمام این سال­هایی نیست که رزا را در فقر و نداری بزرگ کرده است؟ یک بیهوشی کوتاه یا هزیانی درونی در روزی که در آن خواهر کوچک­تر، برای جشن رفتنش کوزه­ی شراب دزدی را که لیوان لیوان به خانه رسانده به او نشان می­دهد؛ جشن دومین فقدان زندگی بئاتریس. آیا تنها بخش رئالیستی این نمایشنامه دیالوگ های بین رزا و بئاتریس تا قبل از رسیدن اولین نفر نیست و بقیه­ی نمایشنامه توهمات بئاتریس که حاصل دردهای تکرار شونده­ زندگی اوست؟ همچنان در فقر، با خواهری که دیگر نیست و همچنان در انتظار پدری که بر نمی­گردد؟

نمایشنامه­ چرخ در نه صحنه و به روش تئاتر اپیک (روایی- برشت) نوشته شده است.

چنگک ها، دود،گرسنگی، گلوله ها و سیم خاردار، گاز، تهمت، قطارها، ارعاب، هتک حرمت

این ها نام هایی برای صحنه های نمایشنامه­ چرخ هستند.

این نمایشنامه، برنده­ جایزه­ فرینج از جشنواره­ ادینبورو در سال 2011 و جایزه­ سازمان عفو بین ­الملل و آزادی بیان در سال 2011 شده است.

نمایشنامه چرخ را نشر بیدگل در سال 1399 با ترجمه­ محمد منعم به چاپ رساند و این کتاب در سال 1400 به چاپ دوم رسید.

در مقدمه­ کتاب درباره­ این نمایشنامه نویس نوشته شده است:

زینی هریس، چهل و پنج ساله و متولد آکسفورد، بزرگ شده­ اسکاتلند است. در دانشگاه آکسفورد، لیسانس جانور شناسی گرفت و سپس برای فوق لیسانس در دانشگاه هال، کارگردانی تئاتر خواند. او اینک نمایشنامه و فیلمنامه می­نویسد و کارگردانی تئاتر می­کند. از جمله نمایشنامه هایش: به هنگام طلوع ملاقاتم کن،2017، یک شماره،2017، اورستیا:این خاندان ناآرام ( برنده­ بهترین نمایشنامه از انجمن منتقدان تئاتر اسکاتلند،2016)، چطور نَفَستو نگه داری (برنده­ی جایزه­ بروین لی، 2015)، پیغام روی ساعت،2012، چرخ، 2011، تابلو،2010، باغ،2009، سقوط،2008، انقلاب، 2005، نیمه­ی زمستان،2004، بلبل و تعقیب،2001، دورتر از دورترین چیز،2000، که بیشترین جوایز را در میان دیگر نمایشنامه هایش از آن خود کرده است و با زخم های بسیار،1999. او همچنین اقتباس هایی از کرگدن اوژن یونسکو، خانه­ عروسک هنریک ایبسن و دوشیزه جولی آگوست استریندبرگ نوشته که به ترتیب در سال های 2017،2009 و 2006 اجرا شده اند. او برای رادیو و تلویزیون نیز می­نویسد و اکنون از اعضای رویال کورت، کمپانی رویال شکسپیر و تئاتر رویال نشنال است.

بخشی از نمایشنامه

بئاتریس: …. می دونی، تنها خوبی این تشنگی سرابیه که می­بینی. قطعاً  بیشتر وقت ها دریاچه و آبشار و چیزهایی مثل این می­بینی، اما بعضی وقت ها آدم هم می­بینی. امروز صبح دوبار مادربزرگم رو دیدم و پدرم که مستقیم داشت به طرفم می­اومد. می­تونستم ازشون سوال بپرسم و درباره­ی این بچه ها با هم حرف بزنیم. درباره­ی اون. میگم من اشتباه کردم؟ دختره بقیه رو اذیت میکنه، بدیمنه، به خاطر کارهای منه؟

زنانگی و رنج حاصل از آن، جنگ،  نابودیِ زندگی، کودکان و بی­ پناه آن­ها در دنیای پرهیاهوی جنگ زده، این­ها عبارت­هایی هستند که نمایشنامه­ چرخ ما را به یاد آن­ها می­اندازد. یادی تلخ از واقعیت­هایی که هم اکنون در جهان پیرامونمان درحال رخ دادن هستند.

در این­جا خط روایی نمایشنامه را شرح ندادیم و از شخصیت­ها نگفتیم تا لذتِ اول بار خواندن این متن را از شما نگیریم و فقط دعوتی کرده باشیم به خواندن این متن نمایشی تحسین برانگیز.

دیدگاهتان را بنویسید

ورود | ثبت نام
شماره موبایل یا پست الکترونیک خود را وارد کنید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
کد تایید برای شماره موبایل شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد تا دیگر
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
درخواست بازیابی رمز عبور
لطفاً پست الکترونیک یا موبایل خود را وارد نمایید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
کد تایید برای شماره موبایل شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد تا دیگر
ایمیل بازیابی ارسال شد!
لطفاً به صندوق الکترونیکی خود مراجعه کرده و بر روی لینک ارسال شده کلیک نمایید.
تغییر رمز عبور
یک رمز عبور برای اکانت خود تنظیم کنید
تغییر رمز با موفقیت انجام شد
واتس اپتلفن