حسن اسماعیلزاده در سال ۱۳۰۱ در زنجان به دنیا آمد. در کودکی به همراه خانوادهاش به تهران مهاجرت کرد. هفت هشت ساله بود که مادرش او را به شاگردی به دست استاد محمد مدبر سپرد. استاد مدبر در کارگاهی در سر چهار راه گلوبندک کار میکرد. ده سال نزد او رمز قلم کشیدن و هنر رنگآمیزی را آموخت. در این سالها رنگ میسایید، گچبریهای خانههای اعیان را رنگ میزد و نقاشی میکرد، گهگاهی نیز نقشهایی بر پرده بوم میانداخت. خیلیها وی را مدبر زنده میدانند، فقط با یک تفاوت که وی نرمتر و ملایمتر از استاد محمد کار میکند.
استاد اسماعیلزاده نقشپردازی بر روی تابلو را در قهوهخانه سنگتراشیها آغاز کرد. این قهوهخانه در بازار تهران، نرسیده به چهارسوی بزرگ قرار داشت. قهوهخانه سنگتراشها، از قهوهخانههای باز مانده از دوره قاجار بود و آن را کریم آبادی میگرداند.
بعدها در قهوهخانههای قدیم و معتبر تهران، مانند قهوهخانه مشهدی صفر، بالای آب انبار سید اسماعیل، قهوهخانه عباس تکیه در میدان مولوی و قهوهخانه محمود مسگر در میدان قزوین مینشست و نقاشی میکرد. او به سفارش قهوهچیان، نقاشیهای دلخواه آنان را میکشید و از دستمزدی که از آنها میگرفت گذران زندگی میکرد. اکنون سالهاست که کارگاهی کوچک در طبقه دوم “پاساژ جمزاده” در میدان امام حسین دایر کرده و در آن به نقاشی مشغول است.
نقاشیهای اسماعیلزاده خط سبک رنگ و قلم استادش مدبر را، مینماید. هنر و ذوقش را بیشتر در نقشینه کردن موضوعات مذهبی، بهخصوص وقایع کربلا به کار برده است. از رنگها رنگهای تلخ و تیره، مانند قهوهای را بیش از رنگهای دیگر دوست دارد. در زمینه نقاشیهای تابلوهایش آن رنگها به خوبی نمایان است.
تابلوهای بسیار زیادی در زمینه حماسههای مذهبی و ملی و موضوعات رزمی و بزمی کشیده است و از جمله نقاشیهای او خیمهگاه سیدالشهدا(ع)، جنگهای حضرت علی(ع)، آتش رفتن سیاوش، جنگ رستم و اشکبوس و بهرام و گلاندام را میتوان نام برد. تابلوی نقاشی «پهلوانان نایب از در میآید تو»، که صحنهای از فضای سرپوشیده قهوهخانه سنگتراشها را نشان میدهد، بیش از سایر آثارش دوست دارد. از آثار تازه او هفت خوان رستم و جنگ امام حسین(ع) و چند تابلوی دیگر است که در موزه کندلوس در روستای کندلوس چالوس نگهداری میشود.
اسماعیل زاده که بیشتر با نام حسن نقاش رقم میزد، بسیار وفادار به شیوۀ استادش محمد مدیر کار میکند. بیش از هر شاگردی پیش او ماند (۱۵ سال) شباهت قلم و هماهنگی رنگهای تابلوهای حسن اسماعیلزاده با استادش را نباید به حساب تقلید گذاشت که این یکسانی ناشی از ارادت و مونسی شاگردانه به استاد است. او خود اشاره میکند گاهی که استاد محمد سر دماغ نبود و حوصله چندانی نداشت، تابلوهایی را که سفارش گرفته و طراحی آن را نیمهتمام گذاشته بود، به من میسپرد و میگفت که حسن به سلیقه خودت تمامش کن. در حالی که اگر بر روی تابلویش به هنگام تعمیر خطی اضافه میشد زمین و آسمان را به هم میدوخت.