گفتگو باجاناتان پاگو Jonathan Pageau تمثال ساز و حکاک برجسته    

Jonathan-Pageau-min_32_11zon

اندیشه­ نمادین

جاناتان پاگو هنرمند آمریکاییِ بنامی است که تمثال­های ارتدوکس شرقی و دیگر تصاویر مبتنی بر سنت را حکاکی می­کند. او هم چنین به طراحی محصولات هنری، تدریس و ساخت ویدئو اشتغال دارد. جاناتان پاگو در کانال یوتیوب خود با نام جهان نمادین پیرامون مفاهیمی چون: معنا، ساختارهای روایی و نماد گرایی به کاوش می­پردازد. او این موضوع را مورد پژوهش قرار می­دهد که چطور الگوهای کهن و باستانی قادرند بار دیگر حیات معاصر ما را مسحور خود سازند.

جاناتان پاگو در حد فاصل میان بیست تا سی سالگی­ اش، هفت سال در کنگو به سر برده است، مساله­ ای که زندگی­ اش را تماما دگرگون ساخت. دوران اقامت او در آفریقا، موضوع بحث جان و جاناتان در گفتگوی پیش روست. آنچه در پی می­آید برگرفته از آن مصاحبه است. متن کامل گفتگو را می­توانید اینجا در یوتیوب ملاحظه کنید.

جان: بسیار خب، جاناتان، به این گفتگو خوش آمدی. اوضاع و احوال چطوره؟

جاناتان: بودن در اینجا حس فوق العاده­ ای داره، قبلا هم همدیگه رو ملاقات کرده بودیم. خیلی خوشحالم که سلامت می­بینم­ ات. و خب بریم و حرفامون رو پی بگیریم.

جان: باشه، گمونم خیلی از آدم­هایی که میان و پادکست ما رو گوش می­کنن با تو آشنایی دارن، و فکر می­کنم یه تعدادی هم نه. پس تصمیم داشتم یه بیوگرافی مختصری ازت ارائه کنم و فهمیدم که، اوه، اووم… (می­خندد)، باید از خودت بخوام که این کارو انجام بدی. من اساسا تو رو یه معلم می­دونم، و مساله دقیقا همین جاست. گمانم اتفاقی که داره می­افته اینه که خلاقیت هنری­ ات دیگه از خودت خارج شده و تسری پیدا کرده. یه جور عرق ریزی روح به نظر من. و در نتیجه تهش چی می­خوام بگم؟ اینکه آیا تئوری تو در هنر، در واقع همون چیزیه که تدریس می­کنی و چیزی که ما تو این برنامه راجع به­اش بحث می­کنیم خیلی خیلی به همین قضیه­ی تئوری هنر گره خورده. خب، من یه کم گیج شدم، جریان از همین قراره جاناتان؟

جاناتان: یه کم توضیح دادن­اش سخته… هیچ وقت احساس نکردم که باید خودم رو به کارهام سنجاق کنم، یا اینکه در گذشته کی بودم رو یدک بکشم، فکر می­کنم من علاقه­ عجیبی به الگوها دارم، و دیدن الگوها به شکل گسترده جلوی چشم­هام و شادی حاصل از درک نظم موجود توی دنیا، این اتفاقی ه که در حین ساخت تمثال­ هام می­افته. ولی اون مدلی که تو گفتی هم هست، یه جور حباب­ هایی از مغزم بیرون می­زنه و به اشتراک گذاشته می­شه، یا این ذوق مستتر در الگوهای کتاب مقدس و الگوهایی که تو خود جهان هستی می­بینم و اینکه چطور داستان مسیح تو تمام فرهنگ­ها نفوذ کرده، خب من لذت می­برم از اینکه به مردم خاطر نشان کنم هی نگاه کنید؛ این قصه دیگه همه جای دنیا هست، و راه گریزی ازش نیست.

جان: خب، ما توی این برنامه این ساختار رو داریم، که برآیند تجربیات مونه. دوست دارم اسمش را بگذارم: «همسو با واقعیت» که یعنی ایدئولوژی پردازی نمی­کنیم یا شطحیات نمی­بافیم، دارم سعی می­کنم کلمات رو کنار هم قرار ­بدم، در تجربه­ مون به عنوان یک کار داوطلبانه­­ی برون مرزی در قالب موسسات حامی صلح، فهمیدم که ما چیزی شبیه یک جهان کهن رو از سر گذروندیم و بعد جهان تازه­ای رو تجربه کردیم که در روح­ها یا ذهن­ها یا بدن­هامون ته نشین شده. و این یه مرز واقعیه. نمی­دونم که توی ذهن تو هم یه مرز واقعی محسوب می­شه یا نه. چیزی رو می­بینی که انتقال پیدا کرده باشه؟ و اون اتفاق نو که ما توی یه جهان تازه­ایم، در مقابل اون دنیای کهن؟

art-the-work-Jonathan-Pageau-min_3_11zon

جاناتان: فکر می­کنم آره، گمانم این راه مناسبی برای فهمیدن­ اش باشه. راهی برای درک اینکه یه دنیای کهن وجود داره و یه دنیای نو که داره مدام گسترش پیدا می­کنه. اینکه مردم به اون دنیای کهن نگاه می­کنن، یا به هنر قرون وسطی، یا به قصه­ های قرون وسطی و نمی­تونن از سر و تهش سر دربیارن- هیچ ایده­ای راجع به اینکه سمت و سوی نگاه اونا کجاست ندارن. متوجه هستی، اونا فکر می­کنن فقط دارن به یه مشت آدم دیوانه نگاه می­کنن که لابد مشاعرشون رو از دست داده بودن، و الا چه جوری تونستن اون تصاویر رو خلق کنن، اون قصه­ ها، اون اسطوره­ ها رو؟ و بنا بر این، شما با نخوت روشنفکری و نخوت گونه­ های تازه­ی آتئیست­ها مواجه می­شید که به هر پدیده­ی پیش از خودشون به شکل یه جور خرافه نگاه می­کنن- با خودشون می­گن: دنیای پیش از ما فقط دنیایی با یه مشت ابله بوده. – چرا این حرفو می­زنم؟ چون دارم می­شنوم که چی­ها می­گن، و دارم می­بینم که چه کارهایی می­کنن، و رفتار و گفته­ هاشون برام قابل درک نیست. و خب گمون می­کنم گواهی بر این حقیقته که واقعا اتفاقی رخ داده، یه شکاف، یه تغییر عمده، که وقتی شما به اون طرف آب­ها سفر می­کنید، یا به جوامع سنتی­تر می­روید، و با مردم دنیا از نزدیک دمخور می­شید، می­فهمید که مشترکات زیادی با هم دارن، نکته­ مشترکی که وجود داره ظرفیت مشاهده­ جهان معنویه اون جوری که داره تو دنیای واقعی تجسم پیدا می­کنه. با روش­های مختلفی می­شه ازش حرف زد یا توضیح­اش داد، اما برای مردم اون سرزمین­ هایی که گفتم، این چیزها کاملا بدیهیه و جزو لحظات طبیعی زندگی­شون محسوب می­شه.

وقتی هائیتی بودم، یه بار اتفاق جالبی رو تجربه کردم. داشتم با یه عده از منبت کاران صحبت می­کردم، در واقع داشتم به­شون کمک می­کردم چون قبلا با استاد کارهای اون سمت­ها کار کرده بودم. و اونا حرف زدن و زدن تا اینکه یکهو، من گفتم که ارتدوکسم، و اونا به همدیگه نگاه کردن و یه چیزهایی بین خودشون گفتند. و بعد من دیدم خدای من، می­فهمم چی دارن به هم می­گن. اونا به همدیگه نگاه کردن و گفتن: «اه، ارتدوکس، ارتدوکس­ها یه کم دید صوفیانه دارن.» و حرفشون برام قابل درک بود، در صورتی که معمولا وقتی با یه سفید پوست هستم راجع به این جور مسائل با هم حرف نمی­زنیم چون نمی­فهمند اش، درکی از اون مفهومی که داشتم راجع به­اش با اهالی هائیتی مباحثه می­کردم ندارن. اما اونا، در لحظه این نکته­ی جالب و عجیب رو گرفتن که شاید این یارو سفید پوسته یه کوچولو نیم نگاهی هم به این عقیده داره که پیوندی بین دنیای معنوی و جهان مادی وجود داره.

جان: اه، که این طور جاناتان، من خانواده ­ام رو برده بودم هائیتی– ما اون موقع سه تا دختر داشتیم- مبلغ مسحیت ارتدوکس در هائیتی بودیم. و این چیزی که تو داری می­گی، کاملا درسته. در جائیکه درک اون­ها از «تمثال مقدس» کاملا آشکار بود، توی وطن خودمون مبلغین مذهبی پروتستان با «تمثال مقدس» درگیری داشتن. خب، ما خارجی بودیم و اونا می­اومدن یه قدمی تو خونه­ی ما بزنن، و از مواجهه با این حقیقت که ما اون تمثال­ها رو داشتیم خیلی خیلی شگفت زده می­شدن. مدام می­پرسیدن، چرا این قدر جلوی فرهنگ خدا نشناس­ها وا دادین؟

جاناتان: (می­خندد) خیلی با نمک بود.

جان: چون ما یه سنت صربی رو انجام داده بودیم که شمعی رو برمی­دارن و یه صلیب رو بالای تمام راه­های ورودی می­سوزونن، به معنای اینکه مهمون رو در بدو ورود متبرک کنن. و اونا این رسم رو دیدن و بووم، مثل-

جاناتان: طلسم وودو[1]، طلسم وودو.

جان: اه، آره. ما داشتیم­اش. ولی حق با توئه. توی اون مدت این شانس رو داشتیم که با اهالی هائیتی در سطوح مختلف ملاقات کنیم. هر چند از نظر بعضی­ها ممکنه دنیای ترسناکی باشه.

PageaucarvingBaker-stombstoneofresurrection1280x720-1920w

بگذریم، برامون از کاری بگو که باور به این دنیای تازه با ذهن­ها کرده، جوری که فکر می­کنیم؟ یا شاید بهتره به­مون بگی با هنر چه کرده؟ دارم سعی می­کنم از گفتن اینکه اتفاق بدی افتاده اجتناب کنم. یه دیقه گزاره ­های تحلیلی و ارزشگزاری راجع به­اش رو می­گذاریم کنار. ولی تو به­مون بگو در دنیای جدید چه اتفاقی افتاده، از منظر ذهن، از دید فرهنگ؟

جاناتان: خب، اون جوری که من فهمیدم، بگذار این طوری بگم، این دنیای جدید، یا پیشرفت­ های این جهان تازه، یا پیشرفت­های این جهان مدرن، من به چشم یک جور بی تعینی به­شون نگاه می­کنم. یه جورهایی مثل فروپاشی مسحیت می­مونه. و من فکر می­کنم این تازه یه بخشی از ماجراست، و به قول معروف هنوز از نتایج سحر است. این فقط قسمت کوچیکی از رسوایی بزرگیه که مسیح ازش حرف زده بود. و خب آزارم می­ده، چون تو بطن ماجرا هستم و باید با عواقبش دست و پنجه نرم کنم. اما به همون نسبت فکر می­کنم که داستان سویه­ی دیگه­ ای هم داره و جوری که من به­اش نگاه می­کنم این مدلیه که توی این ماجرا هم همون جوری که در داستان مسیح هست، یک جایی مرئی و نامرئی به هم می­پیوندن. و اگر در قصه­ مسیح این قضیه عیان و آشکار شد، مثلا این باور که نامرئی و مرئی در کالبد یک شخص کاملا با هم در می­آمیزند، می­دونی، با تمام شیوه­ هایی که سعی کردیم در کلیساها توضیح­اش بدیم، پس ظاهرا دریچه­ی امکانات تازه­ای رو به روی ما باز کرده که باعث شده حالا ما به فرمولاسیون روشنی راجع به دو جهان و راجع به تمام این جور مسائل برسیم، پس از برخی جهات- در اواخر قرون وسطی، اوایل دوره­ی مدرن- این شکاف آغاز شده.

و در نتیجه چیزی که در نهایت ملاحظه می­کنید اینه: با تصویری از پروردگار مواجهیم که هر روز بیشتر و بیشتر از واقعیت فاصله می­گیره، مساله­ای که راه را برای خدا باوری برهانی[2] هموار می­کنه که در اون خداوند اساسا بیرون از جهانه، و اینکه درک پروردگار در واقع یه امر اختیاری و دلبخواهه. در این باور هیچ گونه پیوندی بین خدا و شیوه­ای که بساط جهان به خودی خود گسترده است وجود نداره. یا یه تفسیر غریب­تر، این طرز فکر که خداوند از بنیاد چیزی نیست جز یه مافوق با قدرت فوق العاده زیاد. و در نتیجه اون اصولا شبیه تصویر مارول کامیکس[3] از خداست. و این معمولا همون خدائیه که نئو آتئیست­ها دوست دارن به­اش بتازن چون بعضی از مردم واقعا هم­چین خدایی رو می­پرستن. یه شبهه­ هایی مطرح می­شه مثل اینکه، چه جوری خدا می­تونه به تمام نماز گزارها و نیایشگرهای سراسر دنیا گوش بده؟ چون، متوجهی، چه جور مغزی باید داشته باشه تا دعاهای تمام جهان رو بتونه پردازش کنه؟ درسته؟ ظاهرا، امکانپذیر نیست. به لحاظ علمی امکانش وجود نداره این جور خزعبلات.

و خب، اینجا دو سر طیف به میون میاد. یکی­شون سر و شکل ایده آل گرایی داره و یه جور انتزاع، و اون یکی شمایل ماتریالیسمِ فاقد خود آگاهی. و خب این صورت دوم قدرتی رو برامون فراهم آورده که همون توسعه­ تئوری­های به شدت موشکافانه­ ریاضیاته، الگوریتم­ های فوق العاده دقیق و تمام این الگوهاییه که دانشمندها می­تونن درکشون کنن، به علاوه­ی نیرویی در جهان که خالق فناوری­هاست، پزشکی رو می­آفرینه و تمام این مدل علوم جدید رو خلق می­کنه. پس به ما قدرتی عطا کرده، اما به خاطر همون بی تعینی­یی که ازش حرف زدیم، به گمراهی هم کشونده، به چند پارگی ذهنی، به همین فروپاشی اجتماعی که شاهدش هستیم. و بعد قید و بندها افول می­کنند که این رو می­تونیم در واکنش­های مردم نسبت به مذهب و معنویت ببینیم.

پس با یه فروپاشی مواجه می­شید، همه چیز شروع می­کنه به از هم پاشیدن، آدم­ها می­فهمن که چیزی ما رو کنار هم نگه نداشته و نمی­داره. و حالا کاری که ما می­خوایم انجام بدیم اینه که این وضعیت اسف بار رو با ایجاد سیستم کنترلی به شکل افراطی جبران کنیم. در نتیجه می­بینید که دولت­های توتالیتر در آن واحد دور هم جمع می­شن و تصمیم­های عجیب می­گیرن. همون جوری که مثلا در این مدل دیوانه وار افراط تو شهوت گرایی ملاحظه می­کنین. در نتیجه غرش قرن بیستم اتفاق می­افته و بعد آلمان­های نازی رو دارید و تمام این یورش­هایی که کم کم خودشون رو آشکار کردن.

بخش دوم گفتگو

اگر می­خواهید با نشانه شناسی در دنیای هنر بیشتر آشنا شوید، به سایت مدرسه­ ایده مراجعه و در دوره­ های نشانه شناسی در آثار هنری این موسسه ثبت نام کنید.

منبع

1-وودوو یک آیین تخیلی و عجیب دینی است که در وست ایندیز، به ویژه در هائیتی و جامائیکا، بخش‌هایی از ساحل آفریقا و جنوب ایالات متحده رواج داشت. وودوو بر پایهٔ نیاپرستی، جادوگری و خرافات استوار است و شکل شعایر و مراسم جادویی به خود می‌گیرد.

2- (اعتقاد به خدا از روی استدلال و عقل نه با اتکا به سنت و وحی و معجزه ـ همچنین این اعتقاد: خداوند جهان و قوانین حاکم بر آن را آفرید ولی در کارهای آن دخالت نمی کند چون مثلا تغییر دادن قوانین به خاطر دعا عبارت است از نقض قوانین خودش)، خداپرستی بدون اعتقاد به پیامبران و مسائل دیگرمذهبی

[3]– شرکت جهان‌گستر ماروِل به انگلیسی: Marvel Worldwide, Inc.)، که معمولاً به نام مارول کامیکس (به انگلیسی: Marvel Comic که قبلاً تحت نام شرکت انتشاراتی «تایملی» شناخته می‌شد و در سال ۱۹۳۹ میلادی تأسیس شد، یک کمپانی آمریکایی است که کتاب کامیک عرضه می‌کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ورود | ثبت نام
شماره موبایل یا پست الکترونیک خود را وارد کنید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
کد تایید برای شماره موبایل شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد تا دیگر
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
درخواست بازیابی رمز عبور
لطفاً پست الکترونیک یا موبایل خود را وارد نمایید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
کد تایید برای شماره موبایل شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد تا دیگر
ایمیل بازیابی ارسال شد!
لطفاً به صندوق الکترونیکی خود مراجعه کرده و بر روی لینک ارسال شده کلیک نمایید.
تغییر رمز عبور
یک رمز عبور برای اکانت خود تنظیم کنید
تغییر رمز با موفقیت انجام شد